- الیا (پسرانه)
- الیاس، خدای من یهوه است، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل و در اسلام یکی از چهار پیامبر جاویدان
معنی الیا - جستجوی لغت در جدول جو
- الیا
- یونانی پنیرک دشتی از گیاهان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
خدای من یهوه است، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل و در اسلام یکی از چهار پیامبر جاویدان
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
ایلیار، یار ایل، نام یکی از پهلوانان خورشید شاه در داستان سمک عیار، ال (ترکی) + یار (فارسی)
نرماندن نرمگردانیدن
رشته ها
جمع الیه، دنبه ها
جمع لیف، تارها و رشته هایی که از گیاهان به دست می آید
لیف ها، رشته ها و تارهای درخت خرما، نارگیل و فوفل، جمع واژۀ لیف
اکنون، فعلاً، عجاله ً، عجالتاً
یونانی تازی گشته سیاه درختی است باریک و دراز که از چوب آن درخت نیزه و تیر سازند. توضیح در تحفه حکیم مومن مالیا مرادف بامران (بضم اول و تشدید ثانی) ذکر شده که با توجه به دزی ج 2 ص 585 همان زغال اخته میباشد. سیاه اسود (در طب قدیم مستعمل است)
اکنون، حالا
درختی با گل های سفید و برگ هایی شبیه برگ بادام که مصرف دارویی دارد
اکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، همیدون، اینک، بالفعل، الحال، فعلاً، عجالتاً، حالا، فی الحال، کنون، ایمه، همینک، ایدون، ایدر، الآن، نونبرای مثال عاقبت منزل ما وادی خاموشان است / حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز (حافظ - ۵۳۲) ، تا درخت دوستی کی بر دهد / حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم (حافظ - ۷۴۰)
جمع حی، زندگان، قبیله ها، خاندانها
جمع خلی، آسوده دلان سبکباران
جمع شی، پرموته ها چیزها جمع شی چیزها
(دخترانه و پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
بخشنده، بزرگ، محترم، پرورش دهنده گوسفندان پروار، مرکب از الین عربی به معنی بزرگ یا گوسفند پر دنبه + الف فاعلی فارسی، نام روستایی در نزدیکی رودیار
(دخترانه و پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
ستاره، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی و نیزه دار رستم پهلوان شاهنامه
کاهش
سرپرستان
مانده کردن خسته کردن، مانده شدن دشوار شدن کاربر کسی