جدول جو
جدول جو

معنی الگو - جستجوی لغت در جدول جو

الگو
مدل
تصویری از الگو
تصویر الگو
فرهنگ واژه فارسی سره
الگو
روبر، نمونه
تصویری از الگو
تصویر الگو
فرهنگ لغت هوشیار
الگو
شکل چیزی که از کاغذ یا مقوا بریده باشند، مثل الگوی لباس که خیاط از روی آن پارچه را می برد، روبر، نمونه، سرمشق، نمونه
تصویری از الگو
تصویر الگو
فرهنگ فارسی عمید
الگو
((اُ))
نمونه، طرح
تصویری از الگو
تصویر الگو
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فالگو
تصویر فالگو
آنکه فال زند و پیش بینی کند فالگیر فال زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از النگو
تصویر النگو
دستبند زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از النگو
تصویر النگو
حلقۀ فلزی باریک که زنان برای زینت به مچ دست می کنند و بیشتر از طلا یا نقره ساخته می شود، دستبند، دستیاره، دستینه، ورنجن، ایّاره، یاره، یارج، سوار، برنجن، اورنجن، آورنجن، دست برنجن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از النگو
تصویر النگو
((اَ لَ))
دستبند، دست برنجن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الاو
تصویر الاو
شعلۀ آتش، زبانۀ آتش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اگو
تصویر اگو
گندابرو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اگو
تصویر اگو
لوله کشی زیرزمینی که فاضلاب در آن می ریزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الو
تصویر الو
((اَ لُ))
شعله آتش، زبانه آتش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الو
تصویر الو
((اَ لُ))
لفظی است که در شروع برقراری ارتباط تلفنی گفته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لگو
تصویر لگو
((لِ گُ))
اسباب بازی به صورت قطعه های کوچک چوب، فلز و مخصوصاً پلاستیک در شکل ها و رنگ های مختلف و قابل جفت شدن با یکدیگر برای ساختن بازیچه های گوناگون مثل خانه، صندلی و
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الو
تصویر الو
شعلۀ آتش، زبانۀ آتش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الگ
تصویر الگ
جلبک، گروهی از گیاهان بدون ریشه، ساقه، شاخه و برگ که به شکل نوار سبز و دراز در آب، جاهای مرطوب و روی تنۀ بعضی درخت ها پیدا می شود و در بعضی دریاها نیز به شکل نوارهای پهن و دراز دیده می شود که بر روی آب شناور است، در اقیانوس ها بیشتر از همه جا رشد می کند و گاهی سطح وسیعی از دریا را فرامی گیرد، از آن در تهیۀ بعضی مواد شیمیایی و خوراکی استفاده می شود، رنگ آن سبز و گاهی هم به رنگ قهوه ای یا سرخ است، جل وزغ، چغزپاره، چغزواره، آلگ، جامۀ غوک، بزغسمه، غوک جامه، جغزواره، بزغمه، گاوآب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الگوریتم
تصویر الگوریتم
((اَ گُ))
فرایندهای متناهی برای حل نوعی از مسائل، خصوصاً روشی که در آن به طور متوالی یک فرایند پایه برای حل مسئله تکرار شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الگو ساختن
تصویر الگو ساختن
Pattern
دیکشنری فارسی به انگلیسی
создавать образец
دیکشنری فارسی به روسی
створювати зразок
دیکشنری فارسی به اوکراینی
สร้างรูปแบบ
دیکشنری فارسی به تایلندی
नमूना बनाना
دیکشنری فارسی به هندی