جدول جو
جدول جو

معنی الکزیر - جستجوی لغت در جدول جو

الکزیر
اکسیر
تصویری از الکزیر
تصویر الکزیر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابازیر
تصویر ابازیر
جمع بزر آنچه در دیگ کنند از ادویه و بوی افزارهای خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابازیر
تصویر ابازیر
دیگ ابزار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از الکلیک
تصویر الکلیک
ملدار، ملگرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکسیر
تصویر اکسیر
خوشکام ساز، زیست آب، کناد
فرهنگ واژه فارسی سره
چرکین پلید چیزیست مانند خبیص خشک که زنبور عسل آرد و آن نه شمع است و نه عسل و نه عسل و نه شیرینی کامل دارد، پلید کثیف زشت بیریخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الکنی
تصویر الکنی
الکن بودن لکنت داشتن کند زبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الکلی
تصویر الکلی
عادت داشتن به خوردن الکل
فرهنگ لغت هوشیار
باصطلاح کیمیاگران، جوهر گدازنده و کامل کننده و آمیزنده که ماهیت جسم را تغییر دهد یعنی جیوه را نقره و مس را طلا کند و چنین جوهری وجود ندارد و فرض محض است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الکلی
تصویر الکلی
کسی که عادت به نوشیدن الکل دارد، آنچه دارای الکل باشد مثلاً نوشیدنی الکلی، آغشته به الکل مثلاً دستم الکلی شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارزیر
تصویر ارزیر
قلع، فلزی نرم و نقره ای رنگ که قابل تورق و سخت تر از سرب است و در دمای ۲۳۱ درجه سانتی گراد ذوب می شود و خالص آن در طبیعت پیدا نمی شود و همیشه مرکب با اکسیژن و گوگرد است، برای ساختن قاشق و چنگال و چیزهای دیگر و سفید کردن ظرفهای مسی به کار می رود، با بسیاری از فلزات نیز ترکیب می شود و آلیاژ می دهد، رصاص، ارزیز
فرهنگ فارسی عمید
((اِ))
ماده ای که ماهیت اجسام را تغییر دهد و با ارزش تر سازد مثلاً مس را طلا سازد، هر چیز مفید و کمیاب، دارویی که به عقیده قدما هر مرضی را علاج می کرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکسیر
تصویر اکسیر
کیمیا، جوهری که تصور می شد می تواند ماهیت جسمی را تغییر دهد مثلاً جیوه را نقره و مس را طلا کند، کنایه از معجون هر چیز بسیار مفید و کمیاب، در تصوف کنایه از نظر مربی و مرشد کامل که ماهیت شخص را تغییر دهد، در تصوف کنایه از انسان کامل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکبیر
تصویر اکبیر
پلید، زشت، زشت رو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکیر
تصویر اکیر
وج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لزیر
تصویر لزیر
زیرک، هوشمند، دانا، پرهیزکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الکی
تصویر الکی
کار عبث و بیهوده، سخنی که حقیقت نداشته باشد، دروغین، بدون دلیل جدّی، از روی تفنن مثلاً او هر روز الکی به پارک می رفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الکی
تصویر الکی
((اَ لَ))
بیخود، بیهوده، بی جهت، دروغکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لزیر
تصویر لزیر
((لَ زِ))
هوشمند، دانا
فرهنگ فارسی معین