جدول جو
جدول جو

معنی الکلی

الکلی
کسی که عادت به نوشیدن الکل دارد، آنچه دارای الکل باشد مثلاً نوشیدنی الکلی، آغشته به الکل مثلاً دستم الکلی شد
تصویری از الکلی
تصویر الکلی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با الکلی

آلکلی

آلکلی
الکلی. آنکه به بسیار آشامیدن مشروبهای الکل دار چون شراب و عرق و کنیاک و رم و سایر انواع آن معتاد است
لغت نامه دهخدا

ارکلی

ارکلی
اسکلۀ کوچکی است در نیم ساعتی قره مرسل، در ساحل جنوبی خلیج ازمید. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا

ارکلی

ارکلی
قصبه و اسکلۀ کوچکی است در ساحل شمالی بحر مرمرۀ مرکزی ملحق بسنجاق تکفورطاغی ولایت ادرنه، و مسافت آن با شهر تکفورطاغی از جهت شرق 48 هزار گز است و فاصله آن از جانب جنوب غربی با سلور 28 هزار گز باشد و از جانب جنوب شرقی در 27 هزارگزی چورلی واقع است. تقریباً 130 خانه دارد ومردم آنجا مسلمانان و رومیان و ارمنیانند و نام قدیم آن ((ایراکلیا)) است و برای آنکه با ایراکلیای ساحل دریای سیاه مشتبه نشود آنرا ایراکلیای تراکیه مینامند ونام دیگر او پرینتوس است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا

الکنی

الکنی
مُرَکَّب اَز: الکن عربی + یاء مصدری فارسی، کندزبانی. الکن بودن. لکنت. رجوع به الکن شود:
عالی عبارت خوش عذب فصیح تو
از الکن الکنی برد از ابکم ابکمی
لغت نامه دهخدا