جدول جو
جدول جو

معنی الک - جستجوی لغت در جدول جو

الک
وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، غربال، غربیل، گربال، آردبیز، موبیز، پریز، پرویز، غرویزن، پریزن، پرویزن، تنگ بیز، تنک بیز، منخل، چاولی
چوب بلند بازی الک دولک
تصویری از الک
تصویر الک
فرهنگ فارسی عمید
الک
(اَ لَ)
موبیز، مأخوذ از ترکی است. (ناظم الاطباء). تنگ بیز. پرویزن. آردبیز. (در تداول اهالی خراسان ماشو گویند). مانند غربال است ولی سوراخهای الک کوچکتر است. رجوع به غربال و پرویزن و آردبیز شود.
- الک استنبلی در تداول عامه، الکی که از سیم باریک بافته باشند.
- الک سیمی، الکی که از سیم بافته باشند.
- الک مویی، الکی که از موی یال اسب یا دم آن میبافند. منخل شعر.
لغت نامه دهخدا
الک
(اَ لْ)
دهی است از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج که در 9000 گزی باختر کامیاران و 9000 گزی باختر شوسۀ کرمانشاه به سنندج قرار دارد. دامنه و سردسیر است. سکنۀ آن 417 تن هستند که مذهب تسنن دارند و به کردی و فارسی سخن میگویند. آب آن از چشمه و رود خانه الک تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5). در تاریخ کرد (ص 97) الک = القی آمده است. رجوع به تاریخ مذکور شود
لغت نامه دهخدا
الک
(اِ)
خاییدن لگام را. (مصادر زوزنی). لگام خاییدن (اسب) . (تاج المصادر بیهقی). خاییدن اسب لگام را. لغتی است در علک. (از ذیل اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
الک
(اَلِ)
بمعنی بیجاده است یعنی خردۀ جواهر. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 138 ب از شرفنامۀ منیری). قسمی سنگ قیمتی. (از ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
الک
((اَ لَ))
غربال
تصویری از الک
تصویر الک
فرهنگ فارسی معین
الک
آردبیز، صافی، غربال، غربیل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
الک
استخوان ران
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الکا
تصویر الکا
(دخترانه)
سرزمین، ناحیه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اشک
تصویر اشک
(دخترانه)
آبی که از چشم می ریزد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از الکل
تصویر الکل
مایعی فرّار، با طعم تند و سوزان که در صنعت داروسازی و تهیۀ مشروبات الکلی به کار می رود. محمدبن زکریای رازی نخستین کسی است که از تقطیر شراب، الکل گرفت، الکل سفید
الکل اتیلیک: در علم شیمی الکلی بی رنگ با بوی مطبوع و طعم تند که در نوشابه های الکلی موجود است و در داروسازی و صنعت به کار می رود
الکل متیلیک: در علم شیمی الکلی بی رنگ و سمّی که از تقطیر چوب به دست می آید و در صنعت و طب به کار می رود. عرق چوب، الکل چوب، الکل صنعتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الکا
تصویر الکا
ملک، زمین، مرز و بوم، کشور
فرهنگ فارسی عمید
(اَ کَ)
مرد ناکس فرومایه. مؤنث آن لکعاء. (منتهی الارب) (آنندراج). لئیم، و جمع آن لکع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
پرگنه و زمین و ملک و وطن. (غیاث اللغات). ملک و بوم و زمین. (برهان قاطع) (از آنندراج) (هفت قلزم) (ناظم الاطباء). ناحیت. الکه. در آذربایجان شوروی امروزه اولکه گویند بمعنی سرزمین و کشور، و واو را تلفظ نکنند
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
ناکس و فرومایه و ملصق بقوم خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ کُ)
این کلمه در قرن شانزدهم از ’الکحل’ عربی عاریه گرفته شده است. (نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز سال 3 شماره 3 و 4 ص 93) (لاروس کبیر مدیکال). محمد زکریای رازی نخستین کسی است که از تقطیر شراب، الکل گرفت و آن را الکحل نامید، امروزه این آزمایش را با قرع و انبیق و یا اسباب تقطیر و مبرد (لوله ای که از لولۀ دیگری احاطه شده و از میان دو لوله آب سرد جریان دارد) انجام میدهند، قطرات اولیۀ تقطیر، الکل بیشتر دارد ولی قطرات بعدی آبش بیشتر است. الکل خالص مایعی است بیرنگ با بویی مطبوع و طعمی سوزان. وزن مخصوص آن 0/8 است و در 78 میجوشد و در 130 منجمد میشود، به همین جهت با آن میزان الحراره هایی برای اندازه گیری حرارتهای پست میسازند. الکل حلال خوبی است. ید، کافور، لاستیک، چربی و اسانسهای نباتی در آن حل میشوند. تنتورید محلول ید در الکل است. الکل با آب به هر نسبتی مخلوط میشود و این عمل همیشه با ایجادگرما و نقصان حجم همراه است. درجۀ الکلی یک محلول الکلی حجم الکل خالص آن است که در هر 100 سانتیمتر مکعب آن موجود است، مثلاً الکل 80 درجه یعنی محلولی که در هر 100 سانتیمتر مکعب آن 80 سانتیمتر مکعب الکل خالص وجود دارد. برای تعیین درجۀ الکلی از الکل سنج استفاده میشود. الکل قوی 96 درجه است و تهیۀ الکل 100 درجه بسیار دشوار است. و رجوع به ’الکلها’ شود.
مصارف الکل: الکل بعنوان سوخت در چراغهاو همچنین بعنوان حلال برای تهیۀ لاک الکل، ورنی، مواد منفجره، سلولوئید، تنتورید، ادوکلن، بسیاری از محلولهای دارویی و عطرها بکار میرود، و نیز آن را برای تهیۀ اتر بیهوشی، سرکه، کلروفرم و جز آن مصرف میکنند. مشروبات الکلی برای قلب و کبد و روده ها مضر است. و مضرات اجتماعی آن بیشتر است زیرا اغلب جنایات در حال مستی رخ میدهد. رجوع به شیمی مختصر آلی پریمن صص 119- 229 و شیمی آلی شیخ ج 1 صص 121- 125 و مادۀ ’الکلها’ شود.
- چندالکلی، الکلی که عامل اکسیدریل (OH) آن متعدّد باشد.
- دوالکلی، الکلی که دارای 2 عامل اکسیدریل (OH) باشد.
- یک الکلی، ممکن است عامل اکسیدریل (OH) در هیدروکربوری چند بار تکرار شود و بنابراین ممکن است جسم یک الکلی و دوالکلی و چند الکلی بدست آید. و رجوع به الکلها شود
لغت نامه دهخدا
مایعی است فرارکه دارای طعم تند و سوزان میباشد و بر دو قسم است یکی الکل اتیلیک که در تمام نوشابه های خمری شراب و عرق و امثال آنها موجود است و آن را الکل سفید هم میگویند و دیگر الکل متیلیک که از تقطیر چوب به دست میاید و در صنعت به کار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
ستیزیدن، درنگیدن، فرونشستن آماس، ماندگارشدن دژ کوچکی که در میان دژ بزرگ بسازند دژ در دژ قلعه کوچک میان قلعه بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الم
تصویر الم
رنج ویدا، دردمندی فرخا دردمند شدن، دردمندی، درد، جمع آلام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوک
تصویر الوک
پیک، فرستادن، پیام پروانه، پیغام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افک
تصویر افک
دروغ گفتن، دروغ بستن دروغ، گناه دروغ تهمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصک
تصویر اصک
سست پای سست زانو توانا نیرومند
فرهنگ لغت هوشیار
غربال با سوراخهای تنگ، فرانسوی جلبک از رستنی های آبی سنبل الطیب آله، اشنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشک
تصویر اشک
آب چشم، سرشک، قطره ترکی خر خر حمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسک
تصویر اسک
گوش بریده، خردگوش، کر، شتر خروس (نرینه شترمرغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادک
تصویر ادک
اشتر بی کوهان بیکوهانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الکد
تصویر الکد
ناکس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احک
تصویر احک
سم خراغشیده، بی دندان
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره اسفناجیان که در بیابان های خشک روید و شاخه های بسیار دارد و دارای دانه های دو شاخ است که باد آنرا باسانی از جا میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الکا
تصویر الکا
ترکی پارسی پرگنه زمین بوم، ناحیه قسمتی از ایالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الق
تصویر الق
درخشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الکل
تصویر الکل
((اَ کُ))
جسمی است آلی، فرّار و دارای مزه تند که در پزشکی مورد استفاده قرار می گیرد، مشروب سکرآور مانند، شراب، ویسکی و عرق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اله
تصویر اله
خدا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابلک
تصویر ابلک
ابلق
فرهنگ واژه فارسی سره
نوشیدن آن با آدمهای سرخوش: دوره ای خوش خواهید داشت نوشیدن آن با آدمهای غمگین: خیانت - لوک اویتنهاو
فرهنگ جامع تعبیر خواب