جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با الک

الک

الک
وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گَردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، غَربال، غَربیل، گَربال، آردبیز، موبیز، پَریز، پَرویز، غَرویزَن، پَریزَن، پَرویزَن، تُنُگ بیز، تُنُک بیز، مُنخُل، چاولی
چوب بلند بازی الک دولک
الک
فرهنگ فارسی عمید

الک

الک
خاییدن لگام را. (مصادر زوزنی). لگام خاییدن (اسب) . (تاج المصادر بیهقی). خاییدن اسب لگام را. لغتی است در علک. (از ذیل اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا

الک

الک
بمعنی بیجاده است یعنی خردۀ جواهر. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 138 ب از شرفنامۀ منیری). قسمی سنگ قیمتی. (از ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا

الک

الک
دهی است از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج که در 9000 گزی باختر کامیاران و 9000 گزی باختر شوسۀ کرمانشاه به سنندج قرار دارد. دامنه و سردسیر است. سکنۀ آن 417 تن هستند که مذهب تسنن دارند و به کردی و فارسی سخن میگویند. آب آن از چشمه و رود خانه الک تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5). در تاریخ کرد (ص 97) اِلِک = القی آمده است. رجوع به تاریخ مذکور شود
لغت نامه دهخدا

الک

الک
موبیز، مأخوذ از ترکی است. (ناظم الاطباء). تنگ بیز. پرویزن. آردبیز. (در تداول اهالی خراسان ماشو گویند). مانند غربال است ولی سوراخهای الک کوچکتر است. رجوع به غربال و پرویزن و آردبیز شود.
- الک اِستَنبُلی در تداول عامه، الکی که از سیم باریک بافته باشند.
- الک سیمی، الکی که از سیم بافته باشند.
- الک مویی، الکی که از موی یال اسب یا دم آن میبافند. منخل شَعر.
لغت نامه دهخدا

ابلک

ابلک
گیاهی از تیره اسفناجیان که در بیابان های خشک روید و شاخه های بسیار دارد و دارای دانه های دو شاخ است که باد آنرا باسانی از جا میکند
فرهنگ لغت هوشیار