جدول جو
جدول جو

معنی الوک - جستجوی لغت در جدول جو

الوک
(اَ)
پیغام. (مهذب الاسماء). رسالت. (اقرب الموارد). نامه و خبر و پیغام. (آنندراج). الوکه. (اقرب الموارد) : هذا علوج صدق و الوک صدق. (نشوءاللغه العربیه ص 20).
لغت نامه دهخدا
الوک
پیک، فرستادن، پیام پروانه، پیغام
تصویری از الوک
تصویر الوک
فرهنگ لغت هوشیار
الوک
شراره، جرقه ی آتش، شعله ی آتش
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الوا
تصویر الوا
(دخترانه و پسرانه)
ستاره، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی و نیزه دار رستم پهلوان شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از الوف
تصویر الوف
الف ها، هزاران، جمع واژۀ الف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلوک
تصویر بلوک
توده، دسته
ناحیه ای شامل چند ده، دهستان، ولایت
قطعات مکعبی سیمانی یا سنگی که در کارهای ساختمانی به کار می رود، ساختمانی شامل چندین واحد مسکونی مستقل معمولاً با یک ورودی، مجموعه ای از ساختمان ها که هیچ فاصله ای بین آن ها نیست و به وسیلۀ خیابان های مختلف شهر محصور شده اند،
در علوم سیاسی مجموعه ای از چند کشور متحد که دارای یک مرام و یک روش سیاسی باشند مثلاً بلوک شرق
تکوک، ظرفی از طلا یا نقره یا چیز دیگر که به شکل جانوران از قبیل شیر یا گاو یا مرغ درست کنند، بکوک، بلوتک، تلوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انوک
تصویر انوک
ساده لوح، احمق، کودن، کم خرد، ابله، کاغه، شیشه گردن، کردنگ، خل، گردنگل، دنگل، کهسله، دبنگ، نابخرد، لاده، غمر، ریش کاو، کم عقل، خام ریش، چل، تپنکوز، غتفره، سبک رای، تاریک مغز، بی عقل، کانا، گول، فغاک، خرطبع، بدخرد، دنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلوک
تصویر تلوک
هدف، نشانۀ تیر
تکوک، ظرفی از طلا یا نقره یا چیز دیگر که به شکل جانوران از قبیل شیر یا گاو یا مرغ درست کنند، بکوک، بلوتک، بلوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زالوک
تصویر زالوک
غالوک، مهره ای از جنس سنگ یا گل، زاغوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلوک
تصویر دلوک
مایل شدن آفتاب به سمت مغرب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الوف
تصویر الوف
خوگیر، بسیار الفت گیرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الوا
تصویر الوا
صبر زرد، صمغی بسیار تلخ
فرهنگ فارسی عمید
(اَ کَ)
رسالت. ج، الائک. (اقرب الموارد). بمعنی پیغام، و بعضی این لغت را مغولی دانند. (آنندراج). پیام. الوک. (اقرب الموارد). و رجوع به الوک شود: و نزلهای بسیار با الوکه روان کرد. (جهانگشای جوینی). گورخان وزیر ملک خود محمودتای را به استیفاء واجبات اموال قراری بفرستاد با الوکه های درشت تر. (جهانگشای جوینی چ لیدن ج 2 ص 89)
لغت نامه دهخدا
نام رودی است که به روایت باج پران از کوهستان شکد بام هند سرچمشه میگیرد، (از تحقیق ماللهند بیرونی ص 128)
لغت نامه دهخدا
غالوک است که مهرۀ کمان گروهه باشد و آن گلوله ای است که از گل سازند و با کمان گروهه و تنگ دهن اندازند، (برهان قاطع)، گلوله ای باشد که از کمان گروهه اندازند و آن را غالوک نیز خوانند، (فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از الیک
تصویر الیک
بسوی تو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انوک
تصویر انوک
گول: نادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلوک
تصویر حلوک
سیاه گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوث
تصویر الوث
آهسته رو، گران زبان، توانا، ناتوان سست از واژه های دو پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوا
تصویر الوا
صمغی است بسیار تلخ صبر زرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوف
تصویر الوف
خوگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوش
تصویر الوش
ترکی ته خوان نان ریزه ترکی بهره بخش راش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوط
تصویر الوط
رند ولگرد چسبانتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوغ
تصویر الوغ
ترکی کلان بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
سریانی دوازدهمین ماه سال سریانی برابر با آذر انجیر معابد دوازدهمین ماه سال سریانی ایلول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوه
تصویر الوه
تلخشیر از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
آفتاب زردی خور نشین بویه آنچه برای خوشبو کردن بر تن زنند یا مالند فرو شدن آفتاب گشتن آفتاب وقت زوال
فرهنگ لغت هوشیار
ناحیه، ولایت، و به معنی توده و دسته هم آمده است فرانسوی همگروه این واژه را غیاث ترکی دانسته معین آن را پارسی و گروهی ده و روستا می داند کشورهایی که متحد بشوند و دارای مرام و روش سیاسی خاصی باشند: بلوک شرق بلوک غرب، جمعیت ها و دسته های همعقیده و دارای روش واحد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اروک
تصویر اروک
زردالو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابلوک
تصویر ابلوک
مردم منافق و دو رنگ و فضول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوکه
تصویر الوکه
پیک، فرستادن، پیام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابلوک
تصویر ابلوک
((اِ))
منافق و دورنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الوف
تصویر الوف
خوگیر، مهرجوی
فرهنگ فارسی معین
مرد زن صفت
فرهنگ گویش مازندرانی
جرقه
فرهنگ گویش مازندرانی