جدول جو
جدول جو

معنی الوو - جستجوی لغت در جدول جو

الوو
جفت رحم گاو و گوسفند، جفت رحم که داخل رحم بماند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الوا
تصویر الوا
(دخترانه و پسرانه)
ستاره، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی و نیزه دار رستم پهلوان شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از الوف
تصویر الوف
الف ها، هزاران، جمع واژۀ الف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الوف
تصویر الوف
خوگیر، بسیار الفت گیرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الاو
تصویر الاو
شعلۀ آتش، زبانۀ آتش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الوج
تصویر الوج
گیاهی خشن و درشت، با گل های کبود و تخم های سیاه که در سنگلاخ ها می روید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الوس
تصویر الوس
سفید، اسب سفید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الگو
تصویر الگو
شکل چیزی که از کاغذ یا مقوا بریده باشند، مثل الگوی لباس که خیاط از روی آن پارچه را می برد، روبر، نمونه، سرمشق، نمونه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الوا
تصویر الوا
صبر زرد، صمغی بسیار تلخ
فرهنگ فارسی عمید
(اَلْ وَ)
شهری است. ابن مقبل گوید:
یکادان بین الدونکین و الوه
و ذات القتاد السمر ینسلخان.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ وَ)
درخت عود. (قطر المحیط) (دزی ج 1 ص 35). رجوع به الوّه شود
لغت نامه دهخدا
(اُ لُوْ وَ)
الوّه چوب عود که بدان بخور کنند. ج، الاویه. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). الیّه. الوّ. (المنجد). در مقدمه الادب زمخشری (نسخۀ چاپی ص 55 س 19) ، در بیان عطرها پس از عودآمده است. و شاید ریشه آن همان ریشه الوئس فرنگی باشد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ وا)
کج: قرن الوی، شاخ کج. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَلْ وی ی)
همان الوه بمعنی چوب عوداست. (دزی ج 1 ص 35). و رجوع به الوه و الوّ شود
لغت نامه دهخدا
(اِ لِ)
ژان. آوازخوان فرانسوی که به سال 1769 میلادی در رن بدنیا آمد و1842 در پاریس درگذشت
لغت نامه دهخدا
(اَ)
آتش شعله ناک. (برهان). آتش. (رشیدی) (جهانگیری). ا لو:
ترا ای خواجه گر هیزم نباشد
دم سرما که هنگام الاو است
سواد شعر طوسی را طلب کن
بسوزانش که او سرگین گاو است.
مولانا طوسی (از رشیدی) ، جمع واژۀ لبب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کالْ وُ)
شارل. مؤلف آرژانتینی که در سال 1824 میلادی در بوئنوآیرس بدنیا آمد و در 1906 میلادی بدرود حیات گفت. وی مؤلف کتاب تئوری و عملی حقوق بین الملل است
لغت نامه دهخدا
(اَلْ / اِلْ / اُلْ وَ)
سوگند. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (آنندراج) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اولو
تصویر اولو
دارندگان، صاحبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الگو
تصویر الگو
روبر، نمونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوه
تصویر الوه
تلخشیر از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
سریانی دوازدهمین ماه سال سریانی برابر با آذر انجیر معابد دوازدهمین ماه سال سریانی ایلول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوک
تصویر الوک
پیک، فرستادن، پیام پروانه، پیغام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوف
تصویر الوف
خوگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوغ
تصویر الوغ
ترکی کلان بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوط
تصویر الوط
رند ولگرد چسبانتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوش
تصویر الوش
ترکی ته خوان نان ریزه ترکی بهره بخش راش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوث
تصویر الوث
آهسته رو، گران زبان، توانا، ناتوان سست از واژه های دو پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوا
تصویر الوا
صمغی است بسیار تلخ صبر زرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الگو
تصویر الگو
((اُ))
نمونه، طرح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الوا
تصویر الوا
صمغی است بسیار تلخ، صبر زرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الوس
تصویر الوس
((اُ))
اولوس، طایفه، قبیله، جماعت، جمع الوسات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الوف
تصویر الوف
((اُ))
جمع الف، هزاران، هزارها، هزارگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الوف
تصویر الوف
خوگیر، مهرجوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الگو
تصویر الگو
مدل
فرهنگ واژه فارسی سره