الملک الملک الدین ایوب، ابن عادل بن نجم الدین ایوب. نام وی اسماعیل و از سلاطین ایوبی دمشق است. او بسال 635 هجری قمری در دمشق به سلطنت رسید و هم بدان سال معزول گشت و بار دیگر در 637 سلطنت یافت و تا 643در آن مقام ببود. (تاریخ طبقات سلاطین اسلام ص 68) الملک الملک الدین ایوب، ابن ظاهر بن ناصر بن نجم الدین ایوب. یکی از ملوک سلسلۀ ایوبیان است. پدر وی الظاهر بسال 582 هجری قمری حاکم حلب بود. (تاریخ طبقات سلاطین اسلام، جدول ضمیمۀ ص 68)
الملک الملک الدین ایوب، ابن عادل بن نجم الدین ایوب. نام وی اسماعیل و از سلاطین ایوبی دمشق است. او بسال 635 هجری قمری در دمشق به سلطنت رسید و هم بدان سال معزول گشت و بار دیگر در 637 سلطنت یافت و تا 643در آن مقام ببود. (تاریخ طبقات سلاطین اسلام ص 68) الملک الملک الدین ایوب، ابن ظاهر بن ناصر بن نجم الدین ایوب. یکی از ملوک سلسلۀ ایوبیان است. پدر وی الظاهر بسال 582 هجری قمری حاکم حلب بود. (تاریخ طبقات سلاطین اسلام، جدول ضمیمۀ ص 68)
ابن صلاح الدین یوسف بن ایوب معروف به الملک العزیز (567- 595 هجری قمری). از ملوک ایوبیه مصر بود. از جانب پدر نیابت مصر یافت. به سال 589 پس از مرگ پدر مستقل گشت و بر آن شد که دمشق را از دست برادر خود افضل بیرون سازد ونتوانست. سپس به سال 592 بر دمشق تسلط یافت و عم خود عادل را بدانجا گمارد. وی از فقه و احادیث اطلاعی داشت. تولد و وفاتش در قاهره بود.
ابن صلاح الدین یوسف بن ایوب معروف به الملک العزیز (567- 595 هجری قمری). از ملوک ایوبیه مصر بود. از جانب پدر نیابت مصر یافت. به سال 589 پس از مرگ پدر مستقل گشت و بر آن شد که دمشق را از دست برادر خود افضل بیرون سازد ونتوانست. سپس به سال 592 بر دمشق تسلط یافت و عم خود عادل را بدانجا گمارد. وی از فقه و احادیث اطلاعی داشت. تولد و وفاتش در قاهره بود.
ابن صلاح الدین ملقب به الملک المحسن. خوندمیر در حبیب السیر (ج 1 ص 408) آرد که: در سنۀ ثلاث وثلاثین وستمائه، ملک محسن احمد بن صلاح الدین درگذشت و او در علم حدیث و سایر علوم معقول و منقول بغایت ماهر بود و در تواضع و تزهد کمال مبالغه میفرمود
ابن صلاح الدین ملقب به الملک المحسن. خوندمیر در حبیب السیر (ج 1 ص 408) آرد که: در سنۀ ثلاث وثلاثین وستمائه، ملک محسن احمد بن صلاح الدین درگذشت و او در علم حدیث و سایر علوم معقول و منقول بغایت ماهر بود و در تواضع و تزهد کمال مبالغه میفرمود
متولد 1917 میلادی، فرید. موسیقی دان و آهنگ ساز و هنرپیشۀ معاصر عرب که در سویداء سوریه به جهان آمد و سپس با مادر و خواهر خویش به مصر رفت و در آنجا در هنر شهرت یافت. نخستین فیلمی که در آن شرکت جست فیلم ’انتصار الشباب’ درسال 1941 بود. از جمله تصنیفهای وی می توان اینها رانام برد: ختم الصبر، بنادی علیک، یا ریتنی طیر، یا داخلین ارضنا، انا و انت انا و انت. (از الموسوعه)
متولد 1917 میلادی، فرید. موسیقی دان و آهنگ ساز و هنرپیشۀ معاصر عرب که در سویداء سوریه به جهان آمد و سپس با مادر و خواهر خویش به مصر رفت و در آنجا در هنر شهرت یافت. نخستین فیلمی که در آن شرکت جست فیلم ’انتصار الشباب’ درسال 1941 بود. از جمله تصنیفهای وی می توان اینها رانام برد: ختم الصبر، بنادی علیک، یا ریتنی طیر، یا داخلین ارضنا، انا و انت انا و انت. (از الموسوعه)
رشیدی گوید: الماک، قی باشد و این لغت در نسخۀ سروری از شرفنامه نقل شده، و در ’فرهنگ’ اکماک بکاف آمده است. (از فرهنگ رشیدی). امروزه در تداول مردم تبریز اکماق یا اوماق گویند بمعنی دل آشوبی و تهوع، و بیشک مصدر ترکی است که با ’ماک’ یا ’مک’ و یا ماق ختم میشود
رشیدی گوید: الماک، قی باشد و این لغت در نسخۀ سروری از شرفنامه نقل شده، و در ’فرهنگ’ اکماک بکاف آمده است. (از فرهنگ رشیدی). امروزه در تداول مردم تبریز اکماق یا اوماق گویند بمعنی دل آشوبی و تهوع، و بیشک مصدر ترکی است که با ’ماک’ یا ’مک’ و یا ماق ختم میشود
مادگی و انگله از قیطان و امثال آن. مادگی که از قیطان یا چیزی دیگر بیرون جامه دوزند چون دسته و گوشۀ چیزی. اخکورنه. عروه: المک پرده. در آذربایجان ایلمک گویند
مادگی و انگله از قیطان و امثال آن. مادگی که از قیطان یا چیزی دیگر بیرون جامه دوزند چون دسته و گوشۀ چیزی. اخکورنه. عروه: المک پرده. در آذربایجان ایلمک گویند
مالک تر. نیرومندتر: قال احمدلا نوم اثقل من الغفله و لا رق ّ املک من الشهوه. (صفه الصفوه ج 4 ص 137 س 16). و بالجمله الاخ لاحق من لواحق المیت و کأنه امر عارض والجد سبب من اسبابه و السبب املک للشی ٔ من لاحقه. (بدایه المجتهد ابن رشد). املک الناس لنفسه اکتمهم لسرّه. (از یادداشت مؤلف)
مالک تر. نیرومندتر: قال احمدلا نوم اثقل من الغفله و لا رِق ّ املک من الشهوه. (صفه الصفوه ج 4 ص 137 س 16). و بالجمله الاخ لاحق من لواحق المیت و کأنه امر عارض والجد سبب من اسبابه و السبب املک للشی ٔ من لاحقه. (بدایه المجتهد ابن رشد). املک الناس لنفسه اکتمهم لسرّه. (از یادداشت مؤلف)
پیچکی است خاردار که درهمه جنگلهای شمال ایران و اراضی کم ارتفاع ساحلی و در آستارا تا 800 گزی دیده میشود. میوۀ آن خوراکی وچوب وی برای سوخت بکار میرود. در لاطینی اسمیلاکس اکسلسا نام دارد و در لاهیجان و شهسوار و رودسر ازملک نامیده میشود و تشابه میان این کلمه و اسمیلاکس لاطینی سخت عجیب است. (گااوبا). در نور آنرا سگلی و در درفک بالکا و در اشرف لم و درساری ملاش و در میاندره ورگلام نامند. و ابن البیطارگوید برخی گمان برده اند که طخش ازملک است. سمیلقس. (ابن البیطار). طقسوس. (ابن البیطار). شنگیله. کفله بور. والی گیلی. تمیس. کامپوره. سکیلم. تلی. وشات دانه. کلکادانه. ازمکلی
پیچکی است خاردار که درهمه جنگلهای شمال ایران و اراضی کم ارتفاع ساحلی و در آستارا تا 800 گزی دیده میشود. میوۀ آن خوراکی وچوب وی برای سوخت بکار میرود. در لاطینی اسمیلاکس اکسلسا نام دارد و در لاهیجان و شهسوار و رودسر ازملک نامیده میشود و تشابه میان این کلمه و اسمیلاکس لاطینی سخت عجیب است. (گااوبا). در نور آنرا سِگلی و در درفک بالکا و در اشرف لم و درساری مِلاش و در میاندره وِرگلام نامند. و ابن البیطارگوید برخی گمان برده اند که طخش ازملک است. سمیلقس. (ابن البیطار). طقسوس. (ابن البیطار). شِنگیله. کُفُله بور. والی گیلی. تمیس. کامپوره. سکیلم. تَلی. وشات دانه. کلکادانه. ازمکلی
یا یلملم، هر دو صحیح و مستعمل اند ویاء در یلملم بدل از همزه است و زاید نیست، کوهی ازکوههای تهامه است و از مکه دو شب فاصله دارد و آن میقات مردم یمن است. ابو دهبل در وصف شتر خود گوید: خرجت بها من بطن مکه بعد ما اصات المنادی للصلاه و أعتما فما نام من راع و لاارتد سامر من الحی، حتی جاوزت بی الملما. (از معجم البلدان)
یا یلملم، هر دو صحیح و مستعمل اند ویاء در یلملم بدل از همزه است و زاید نیست، کوهی ازکوههای تهامه است و از مکه دو شب فاصله دارد و آن میقات مردم یمن است. ابو دهبل در وصف شتر خود گوید: خرجت بها من بطن مکه بعد ما اصات المنادی للصلاه و أعتما فما نام من راع و لاارتد سامر من الحی، حتی جاوزت بی الملما. (از معجم البلدان)