جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با عمادالملک

عمادالملک

عمادالملک
فتح الله ، ملقب به عمادالملک. نخستین تن از عمادشاهیان است و از سال 890 تا 910 هجری قمری در ’برار’ دکن حکومت کرده است. رجوع به عمادشاهیان شود
لغت نامه دهخدا

عمیدالملک

عمیدالملک
بزرگ ملک و مملکت. آنکه مملکت و سلطنت بر او تکیه کند. و آن لقبی بود که به بزرگان مملکت می دادند
لغت نامه دهخدا

قبادالملک

قبادالملک
معجونی است. رجوع به ذخیرۀ خوارزمشاهی کتاب قرابادین شود
لغت نامه دهخدا

علاءالملک

علاءالملک
شرف الدین میرک (یا امیرک). وی امارت چغانیان داشت و کارهای بانام کرد و ولایت فیروزکوه را مستخلص کرد. و در ابتدای کار او را در زندان خشک خوارزم محبوس کرده بودند و مدتی مدید در آن حبس بماند. و او همانست که حکیم جنتی بیا، که از لطیف طبعان نخشب است در حق وی مدایح دارد. (از لباب الالباب ج 1 ص 148 و 330 و ج 2 ص 394)
(امیر...) نقیب از نقبای شهر مشهد در عهد سلطان حسین میرزا. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 333)
لغت نامه دهخدا

عضدالملک

عضدالملک
یار و یاور سلطتنت یا مملکت، نام یکی از رجال اواخر دوره قاجاریه
عضدالملک
فرهنگ نامهای ایرانی

عبدالملک

عبدالملک
ولی العبلات از مولدین بربر و از مغنیان مشهور صدر اسلام و از حاذق ترین آنان در صنعت غناست. وی به مکه سکونت گزید. از جهت جمالی که داشت الغریض میگفتند. وی به سال 59 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
ابن زهر بن عبدالملک بن محمد بن مروان بن زهر. رجوع به ابن زهر چند تن از دانشمندان خاندان اندلسی شود. و نیز رجوع شود به الاعلام زرکلی
ابن احمد بن عبدالملک بن شهید القرطبی، مکنی به ابومروان و ملقب به ابن شهید. رجوع به ابن شهید ابوعامر و نیز الاعلام زرکلی شود
ابن محمد شیخ بن القائم بامرالله ، مکنی به ابومروان ملقب به المعتصم السعدی. رجوع به ابن زهر و الاعلام زرکلی شود
ابن قریب بن علی بن اصمع الباهلی، مکنی به ابوسعید و معروف به اصمعی. رجوع به اصمعی و نیز الاعلام زرکلی شود
ابن عبدالله بن یوسف بن جوینی ملقب به امام الحرمین. رجوع به ابوالمعالی جوینی عبدالملک و امام الحرمین شود
لغت نامه دهخدا

عضدالملک

عضدالملک
علی رضا قاجار. رئیس ایل قاجار و ازرجال اواخر دورۀ قاجاریه. پس از خلع محمدعلی شاه قاجار، پسر دوازده ساله اش احمد میرزا از طرف ملیون به سلطنت رسید و عضدالملک به نیابت سلطنت تعیین شد، و پس از فوت او در رمضان سال 1328 هجری قمری ابوالقاسم خان ناصرالملک نایب السلطنه گردید. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

عضدالملک

عضدالملک
بازوی پادشاهی. یار و یاور سلطنت. و آن را لقب بزرگان نهند
لغت نامه دهخدا