جدول جو
جدول جو

معنی العاع - جستجوی لغت در جدول جو

العاع
(اِ)
گیاه لعاع رویانیدن زمین، و لعاع گیاهی است نازک در اول رستن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). رویانیدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
خون لیسیدن شیر و شتر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس). الغاف. (اقرب الموارد) (تاج العروس) ، رنج رسانیدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، پر تباه هیچکاره بر تیر چسبانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). پر فاسد را بر تیر چسبانیدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دشمنی انداختن میان دو کس و برآغالیدن بر یکدیگر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ لطع. (اقرب الموارد). رجوع به لطع شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
استخوانهای انگشتان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
لعاب رفتن از دهان و لعاب ناک شدن دهان. (منتهی الارب) (آنندراج). لعاب داشتن دهان بچه و جاری شدن آن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
آتش افروختن درهیزم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ لعط، بمعنی خطی که حبشیان بر روی خود کشند. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، ناامید و زیانکار گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). نومید کردن. تخییب. (اقرب الموارد) ، از شمار افکندن. (صراح) (منتهی الارب) (آنندراج). از شمار بیرون کردن و ترک نمودن. (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح علم نحو) ابطال عمل است در لفظ و معنی، برخلاف تعلیق که ابطال عمل است لفظاً نه محلاً بطور وجوب. رجوع به تعلیق شود، (اصطلاح علم اصول) وجود حکم است بدون وصف در صورتی، و حاصل آن عدم تأثیر وصف یعنی علت باشد، چنانکه در ضمن لفظ سیر بیان گردید. (از کشاف اصطلاحات الفنون چ استانبول ج 2 ص 1311). و رجوع به همین کتاب مذکور ج 1 ص 662 ذیل مادۀ سیر شود، (اصطلاح علم بدیع) آوردن زیادات بیفایده است که از عیوب شعر بشمار می آید چنانکه در این مصراع: ’آنکه بدرخشد چو تیغی نوزدوده بی نیام’ لفظ بی نیام لغو است چه آن را در درخشندگی مدخلی نیست. رجوع به المعجم فی معاییر اشعار العجم مصحح مدرس رضوی چ 1335 ص 350 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ربودن. (تاج المصادر بیهقی). ربودن چیزی را. (منتهی الارب). ربودن چیزی و دزدیدن و بردن آن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَلْ)
جمع واژۀ لاع، بمعنی ناشکیبا و بیمار. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به لاع شود
لغت نامه دهخدا
(اِحْ)
به آب تلخ دفزک رسیدن قوم در کندن و فرودآمدن قوم بدان آب. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، آنکه بسر انگشتان پای راه رود و دو پاشنه اش بزمین نرسد، مرد فربه دست و فربه پای و کوتاه انگشتان، ستور که بسر سم وی خمیدگی باشد در رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بددل ساختن و ترسانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بددل گردانیدن. (تاج المصادربیهقی). ترسانیدن. (از اقرب الموارد) ، هار شدن شتر قوی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَخْ /نِخْ وَ اَ)
پراکنده انداختن شتر بول خود را. یقال: اشعّ البعیر بوله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، موی برافراشته گردیدن. (آنندراج). رجوع به اشعیلال شود
لغت نامه دهخدا
(لُ)
گیاهی نازک در اول رستن. (منتهی الارب). اول نبات که پدید آید. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اشعاع
تصویر اشعاع
خوشه برآوردن، پردانه شدن پردانگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الساع
تصویر الساع
دشمنی انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از العاب
تصویر العاب
بازی کردن، واداشتن به بازی یا اسباب بازی آوردن برای دختر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعاع
تصویر لعاع
نو رسته نو دمیده گیاه گیاه نورسته علف تازه روییده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از العاب
تصویر العاب
((اِ))
به بازی انگیختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لعاع
تصویر لعاع
((لُ))
گیاه نورسته، علف تازه روییده
فرهنگ فارسی معین
تشعشع
دیکشنری اردو به فارسی