- العاب
- بازی کردن، واداشتن به بازی یا اسباب بازی آوردن برای دختر
معنی العاب - جستجوی لغت در جدول جو
- العاب ((اِ))
- به بازی انگیختن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع رنجها، تعب در رنج انداختن در رنج انداختن
ترسانیدن
گرسنگی دادن، گرسنه شدن گرسنگی
دشوار شدن، دشوار یافتن، سختی دیدن دشوار شدن سخت شدن، دشوار یافتن چیزی را
مردن، پدرود، رفت بی بازگشت
ترساندن
جمع لقب
سخت عاجز و ناتوان ساختن
شگفتا، ای عجب
بازی کردن
جمع لب، عقلها، خردها
خوی، کار، شیوه
شتافتن
برافروختن آتش
کسی که بسیار شوخی و مزاح بکند
در رنج انداختن، مانده کردن
ترساندن، بیم دادن، کسی را دچار ترس و بیم کردن
لباب ها، برگزیده و خالص از هر چیز، لب ها، مغزهای چیزی، عقل ها، جمع واژۀ لباب
لقب ها، اسامی غیر از نام اصلی که فردی به آن شهرت پیدا کند، جمع واژۀ لقب
جمع لقب
جمع لب، خردها، مغزها
بسیار بازیگر، بازیکن
آب دهن، بزاق
هر مایعی که اندکی غلیظ و چسبنده باشد
مادۀ شفاف یا رنگین که بر روی کاشی یا ظروف سفالی می دهند
روکش شیشه ای نیمه مذاب بر لایه ای از فلز که نقش محافظ در برابر واکنش های شیمیایی داشته و به عنوان تزئین به کار می رود
آهار
لعاب دادن: پوشش ظریف از لعاب به شیء سفالی یا فلزی دادن، غلیظ شدن
هر مایعی که اندکی غلیظ و چسبنده باشد
مادۀ شفاف یا رنگین که بر روی کاشی یا ظروف سفالی می دهند
روکش شیشه ای نیمه مذاب بر لایه ای از فلز که نقش محافظ در برابر واکنش های شیمیایی داشته و به عنوان تزئین به کار می رود
آهار
لعاب دادن: پوشش ظریف از لعاب به شیء سفالی یا فلزی دادن، غلیظ شدن
آب دهن که روان باشد بسیار بازیگر
((لُ))
فرهنگ فارسی معین
آب دهن، هر آبی که اندکی غلیظ و چسبنده باشد، روکش مخصوصی که روی سفال و کاشی و مانند آن می کشند