جدول جو
جدول جو

معنی الصافان - جستجوی لغت در جدول جو

الصافان
(اَ)
یا الیصافان، بمعنی محفوظ از طرف خداوند است، وی مرد لاوی و رئیس طایفۀ قهاتیان بود. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
الصافان
(اَ)
یا الیصافان. رئیس سبط زبولون که در هنگام تقسیم مملکت کنعان نایب ایشان بود. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الامان
تصویر الامان
پناه، زینهار، کلمه ای که هنگام ترس و وحشت و احساس خطر برای پناه جویی و کمک خواستن به کار برده می شود، برای مثال به کمندی درم که ممکن نیست / رستگاری به الامان گفتن (سعدی۲ - ۵۳۶)
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
دو هزار. تثنیۀ الف در حالت رفع. رجوع به الف و الفین شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ صفن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به صفن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
الان. اران. سرزمین الان:
الانان و غز گشت پرداخته
شد آن پادشاهی همه تاخته.
فردوسی.
بخواند و بسی پندها دادشان
براه الانان فرستادشان.
فردوسی.
به ایرانیان گفت الانان و هند
شد از بیم شمشیر ما چون پرند.
فردوسی.
کشیدند لشکر بدشت نبرد
الانان و دریا پس پشت کرد.
فردوسی.
رجوع به الان و اران و آلان شود
لغت نامه دهخدا
(اِ طِ)
واعظ اسکندرانی. او راست: کتاب الاحکام. (از فهرست ابن الندیم). ظاهراً وی اصطفن یا اصطفانوس اسکندرانی است. رجوع به اصطفن اسکندرانی شود، الفاظ متداوله مابین اهل هر علم و صنعت. (ناظم الاطباء). مواضعات: اصطلاحات سیاسی، اصطلاحات شرعی، اصطلاحات صنعتی، اصطلاحات طبی، اصطلاحات علمی، اصطلاحات نظامی، و غیره
ابن بسیل یا اصطفن بن باسیل. یکی از مترجمان بود که در عهد عباسیان بسیاری از کتب طبی را از یونانی بعربی و سریانی برگردانیده است. وی از شاگردان حنین بن اسحاق (194- 260 هجری قمری) بود و مذهب عیسوی داشت و از پزشکان دربار المتوکل عباسی بشمار میرفت. رجوع به هرمزدنامۀ پورداود ص 9، و اصطفن بن باسیل شود
لغت نامه دهخدا
لافنده، در حال لافیدن
لغت نامه دهخدا
یعنی کسی که خداوند او را عطا فرموده است، چهار تن به این نام بوده اند:
نخست پدر مادر (جد مادری) یهویاکین که از جانب یهویاقیم برای معذب ساختن اوریای نبی مأمور بود و او بسیار الحاح کرد که نبوات یرمیای نبی را نسوزانند، و سه تن دیگر در ’ایام عزرا’ به این نام بوده اند. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
از دیه های طبرش. (تاریخ قم ص 139)
لغت نامه دهخدا
(اِلْ)
دهی است از دهستان کلیایی بخش سنقر کلیایی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 28 هزارگزی باختر سنقر و 2 هزارگزی شمال چهار میلان. کوهستانی و سردسیر است. سکنۀ آن 80 تن شیعه هستند و به لهجۀ کردی، فارسی سخن میگویند. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، حبوب و توتون و شغل مردم زراعت و قالیچه و جاجیم و پلاس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اِ نَ / نِ)
انصافاً و بطور انصاف. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
الصافان. یعنی کسی که خداوند او را محافظت میکند، نام رئیس ’قهاتیان’. (از قاموس کتاب مقدس)
رئیس سبط زبولون که در هنگام تقسیم مملکت کنعان نائب ایشان بود. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
به درستی، به داد، از روی داد، از روی انصاف، بطور عدالت و حقانیت، از روی عدل و انصاف
فرهنگ لغت هوشیار
پناه زینهار به دادم برس به فریادم برس زینهارخ پناه (کلمه ای که وقت نزول حوادث گویند) : (هرلحظه ها تفی بتو آواز میدهد کاین دامگه نه جای امانست الامان) (خاقانی) یاالامان گفتن، کلمه (الامان) را بر زبان راندن زینهار خواستن: بکمندی درم که ممکن نیست رستگاری بالامان گفتن، (سعدی) پناه، هنگام ترس و وحشت و تسلیم گفته میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الامان
تصویر الامان
((اَ اَ))
زینهار! پناه !
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انصافاً
تصویر انصافاً
((اِ فَ نْ))
از روی انصاف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انصافا
تصویر انصافا
به درستی، به دادمندی
فرهنگ واژه فارسی سره