جدول جو
جدول جو

معنی الست - جستجوی لغت در جدول جو

الست
ازل، زمانی که ابتدا ندارد، جمله ماخوذ از قرآن کریم، الست بربّکم؟ به معنای آیا من پروردگار شما نیستم؟ (اعراف - ۱۷۳)، برای مثال برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر / که ندادند جز این تحفه به ما روز الست (حافظ - ۶۰)
سرین، کفل، ران، برای مثال همچون رطب اندام و چو روغنش سرین / همچون شبه زلفکان و چون دنبه الست (عسجدی - ۲۵)
تصویری از الست
تصویر الست
فرهنگ فارسی عمید
الست(اَ لَ)
در عربی تاء آن مضموم است ولی فارسی زبانان به سکون آن تلفظ میکنند بمعنی آیا نیستم ؟ یا آیا نباشم ؟ الف در اول آن برای استفهام، و ’لست’ صیغۀ متکلم وحده از ’لیس’ است، و لفظ ’الست’ اشاره است به آیۀ ’الست بربکم ؟ قالوا: بلی’. (قرآن 172/7). (از غیاث اللغات) (از آنندراج). جزء آیه ای از قرآنست یعنی خداوند تعالی قبل از خلق اجساد به ارواح فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم ؟ گفتند بلی. (از فرهنگ نظام). روزی که خداوند در عالم ذر خطاب به مردم کرده الست بربکم فرمود. (ناظم الاطباء). در تفسیر کشف الاسرار (ج 3 ص 784) درباره آیۀ ’و اذ أخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و أشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی شهدنا...’ (قرآن 172/7) روایتی از ابی بن کعب آمده است که ترجمه آن چنین است: ’خدای تعالی آن روز (روز خلقت آدم) همه آنچه را تا روز رستاخیز به هستی می آمد فراهم آورد، پس آنان را ارواح ساخت سپس آنان را صورت بخشید و ایشان را بسخن آورد و با ایشان سخن گفت و از آنان عهد و پیمان گرفت و آنان را بر خودشان گواه کرد و فرمود: آیا من خدای شما نیستم ؟ گفتند: آری، گواه شدیم. آنگاه فرمود: تا شما در روز رستاخیز نگویید که ما از رستاخیز ناآگاه بودیم... بدانید که شمارا جز من خدایی نیست چیزی را به من شریک مدانید، و من رسولان خود را بسوی شما میفرستم تا پیمان مرا بیادتان آرند و کتابها بشما خواهم فرستاد. گفتند: گواهی میدهیم که تو خدای مایی و جز تو ما را خدایی نیست. در آن روز گروهی از روی طوع و گروهی از روی تقیه اقرار کردند و خدای بر این پیمان گرفت، شیخ طبرسی در ضمن بیان اقوال، قول مذکور را رد کرده گوید: قول دوم اینست که خداوند بنی آدم را از اصلاب پدرانشان به ارحام مادرانشان بیرون آورد و پس از آن ایشان مراحلی چند پیمودند تا آنکه بشر کامل و مکلف شدند، سپس آثار صنع خود را به آنان نمود و ایشان را به معرفت دلایل توحیدراهنمایی کرد، گویی آنان را بر این امر گواه کرد و گفت: الست بربکم ؟ و آنان گفتند: بلی، بنابراین معنی اشهاد در این آیه راهنمایی بشر به توحید بوسیلۀ آفرینش خود اوست زیرا به وی خردی داد تا بوسیلۀ آن راه یگانه پرستی را پیش گیرد. خلاصۀ این قول که شیخ طبرسی ظاهراً آن را پسندیده، اینست که اشهاد فطری و نظیرزبان حال است و اگر عالم ذری نیز وجود داشته باشد آیه بدان ناظر نیست. رجوع به تفسیر مجمعالبیان شود.
میبدی در تفسیر کشف الاسرار (ج 3 ص 795) آرد: الست بربکم - اینجا لطیفه ای نیکو گفته اند، و ذلک انه قال تعالی ’الست بربکم ؟’ و لم یقل ’الستم عبیدی ؟’ نگفت نه شما بندگان منید؟ بلکه گفت نه من خداوند شماام ؟ پیوستگی خود را بنده در خدایی خود بست نه در بندگی بنده، که اگر در بنده بستی، چون بنده بندگی بجای نیاوردی در آن پیوستگی خلل آمدی، چون در خدایی خود بست، و خدایی وی بر کمال است که هرگز در آن نقصان نبود، لاجرم پیوستگی بنده به وی هرگز گسسته نشود، ونیز نگفت که من که ام ؟ که آنگه بنده درو متحیر شدی. و نگفت که تو که ای ؟ تا بنده بخود معجب نشود و نه نومید گردد. و نیز نگفت خدای تو کیست ؟ که بنده درماندی، بلکه سؤال کرد با تلقین جواب، گفت نه منم خدای تو؟اینست غایت کرم و نهایت لطف. شیخ الاسلام انصاری گفت قدس اﷲ روحه: کرم گفت: ’الست بربکم’، برّ گفت ’بلی’، چون داعی و مجیب یکی است دو تعرض چه معنی ؟ ملک رهی را با خود خواند، او را بخود نیوشید، بی او خود جواب داد و جواب به بنده بخشید. این همچنانست که مصطفی راگفت: و ما رمیت اذ رمیت. (قرآن 17/8) - انتهی:
ناقصان بلی چو بنشینیم
کاملان الست آمده ایم.
عطار.
مطرب آغازید نزد ترک مست
در حجاب نغمه اسرار الست.
مولوی.
بد عمر را نام اینجا بت پرست
لیک مؤمن بود نامش در الست.
مولوی.
نماز شام قیامت بهوش بازآید
کسی که خورده بود می ز بامداد الست.
سعدی.
الست از ازل همچنانشان بگوش
بفریاد قالوا بلی در خروش.
سعدی (بوستان).
مگر بویی از عشق مستت کند
طلبکار عهد الستت کند.
سعدی (بوستان).
خرم دل آنکه همچو حافظ
جامی ز می الست گیرد.
حافظ.
مطلب طاعت و پیمان درست از من مست
که به پیمانه کشی شهره شدم روزالست.
حافظ.
برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست.
حافظXXX
لغت نامه دهخدا
الست(اَ لَ)
سرین. کون فربه باشد. (فرهنگ اسدی). کفل و سرین. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (هفت قلزم) :
همچون رطب اندام و چو روغنش سرین
همچون شبه زلفکان و چون دنبه الست.
عسجدی (از فرهنگ اسدی).
شاید مصراع دوم بیت عسجدی بدین صورت باشد: همچون شبه زلفانش و چون دنبه الست. (یادداشت مؤلف). در ذیل آلست همین لغت نامه مصراع دوم چنین است:
همچون شبه زلفین و چو پیلسته ش آلست، رجوع به آلست شود
لغت نامه دهخدا
الست(اَ لَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش صفی آباد شهرستان سبزوار که در 7500گزی باختر صفی آباد و 2 هزارگزی شمال جادۀ ارابه رو صفی آباد به اسفراین قرار دارد. جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 267 تن شیعه هستند و به ترکی و فارسی سخن میگویند. آب آن از قنات است و محصول آن غلات و پنبه و زیره و شغل اهالی زراعت است. در تابستان میتوان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از السا
تصویر السا
(دخترانه)
نان خواه، دانه ای خوشبو که بر روی خمیر نان می پاشند و در درمان نیش عقرب مفید است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ایست
تصویر ایست
ایستادن، فرمانی که برای دستور توقف به کار می رود، بایست، بر جای خود بمان، در امور نظامی فرمانی که برای توقف از طرف فرمانده به سربازان داده می شود، فرمانی که مامور راهنمایی و رانندگی برای توقف به وسایل نقلیه می دهد، در پزشکی توقف عمل یکی از دستگاه های حیاتی بدن مثلاً ایست قلبی، ایست مغزی، توقف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از السن
تصویر السن
لسان ها، زبان ها، جمع واژۀ لسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الفت
تصویر الفت
خو گرفتن، انس گرفتن، دوستی، همدمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از السن
تصویر السن
زبان آور، فصیح، شخص فصیح و بلیغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلست
تصویر گلست
گرست، بسیار مست، سیاه مست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلست
تصویر آلست
آلر، سرین، کفل، ران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اگست
تصویر اگست
سهیل، ستاره ای در صورت فلکی سفینه که پس از شعرای یمانی درخشان ترین ستارگان است و در خاورمیانه در شب های آخر تابستان دیده می شود، سهیل یمن، سهیل یمان، پرک، اگست. قدما گمان می کردند سرخی و خوش رنگی سیب و همچنین خوشبویی ادیم از اثر تابش سهیل است
فرهنگ فارسی عمید
نوعی چاپ به وسیلۀ ماشین مخصوص که در آن ابتدا با فیلم از صفحۀ کتاب یا نقشه عکس می گیرند، بعد آن را روی یک صفحۀ فلزی منعکس می سازند و آن صفحه را با مواد شیمیایی به صورتی درمی آورند که فقط نوشته ها و تصاویر، مرکب چاپ را به خود بگیرد
فرهنگ فارسی عمید
(بِ لِ)
بدست. (آنندراج). وجب و شبر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بُ لُ)
از قرای اسکندریه است. (از معجم البلدان) (از مراصد)
لغت نامه دهخدا
(اُ رِ)
پسر آگاممنن و کلی تامنسترا. چون کلی تامنسترا آگاممنن را بکشت، ارست را خواهر وی الکتر از وطن دور کرد تا آنگاه که بزرگ شود، به انتقام پدر برخیزد. ارست چون بسن رشد رسید بوطن بازگشت و مادر را به انتقام خون پدر بکشت و سرانجام بپادشاهی آرگس و لاسه دمن نائل آمد و در نودسالگی ماری او را بگزید و هلاک ساخت. (فرهنگ تمدن قدیم)
لغت نامه دهخدا
(اُ غُ)
اغسطس. رجوع به اغسطس و اغستوس شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بِ / اِ بَ)
گوشت ترنج است و به عربی شحم الاترج گویند. (برهان). بلغت مغربی گوشت بالنگ است. (تحفه). پیه بالنگ
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
مرد بینی ازبیخ بریده. (منتهی الارب). بینی ازبن بریده. مؤنث: سلتاء. ج، سلت. (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
نام پدر ابوقیس شاعر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
سرین. آلر. آرست:
همچون رطب اندام و چو روغنش سراپای
همچون شبه زلفین و چو پیلسته ش آلست.
عسجدی.
در بعض فرهنگها بکلمه معنی است نیز داده اند
لغت نامه دهخدا
توقف، سکون، وقفه، مکث:
نیستشان از جست وجو یک لحظه ایست
از پی همشان یکی دم ایست نیست،
مولوی،
که ای مدعی عشق کار تو نیست
که نه صبر داری نه یارای ایست،
سعدی
لغت نامه دهخدا
(سِ)
شهری است در نزدیک بمبئی و غار معروف به ودایی کنهری در آنجا است. رجوع به تاریخ ادبیات ادوارد براون ج 1 ص 157 شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
اوج. مقابل حضیض (در ستارگان). (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دختر بکر و دوشیزه. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 152). باکره. (هفت قلزم) (فرهنگ ضیاء) :
کیست که از دمدمۀ روح قدس
حامله چون مریم بالست نیست.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(اُ تِ)
شمالی ترین ایالت از ایالات ایرلند قدیم، از سال 1920 میلادی قسمت شرقی آن با مساحت 13564 هزار گز مربع و با سکنۀ 1370000 تن ایرلند شمالی را تشکیل داد، پایتخت آن بلفاست و با انگلستان متحد است. اما سه ناحیۀ غربی و جنوبی آن که عبارت بودند از دنه گال، کاوان و موناگان به جمهوری ایرلند پیوستند. مساحت آن 8012 هزار گز مربع و سکنۀ آن 253000 تن است
نام دورودخانه است در ساکس (آلمان) ، اولی الستر سفید که به سال میریزد و لایپزیک رامشروب میکند، طول آن 195 هزار گز است. دومی السترسیاه بطول 175 هزار گز که به رود خانه الب می پیوندد
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایست
تصویر ایست
توقف، سکون، وقفه، مکث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلست
تصویر آلست
سرین کفل آلست آرست الست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلست
تصویر گلست
سیاه مست طافح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الفت
تصویر الفت
((اُ فَ))
معتاد شدن، انس گرفتن، عادت، انس، دوستی، همدمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایست
تصویر ایست
ایستادن، توقف، نقطه توقف (موسیقی)، فرمان توقف
ایست بازرسی: محل ایستادن مأموران که وظیفه بررسی و تفتیش را بر عهده دارند، توقف ناگهانی قلب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آلست
تصویر آلست
((لَ))
آلسن، سرین، کفل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلست
تصویر گلست
((گَ لَ))
سیاه مست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افست
تصویر افست
((اُ س ِ))
آفست، نوعی از چاپ که نوشته و عکس را بر سطح لاستیکی یک استوانه (سیلندر) گردان برمی گرداند و سپس آن را با فشار استوانه دیگر روی کاغذ چاپ می کنند. ماشین معمولی چاپ افست دارای سه استوانه است. در چاپ افست نخست آن چه را که باید چا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایست
تصویر ایست
توقف
فرهنگ واژه فارسی سره