- الس
- بد نهادی، شوریدگی، دشمن کامی، دودلی، گول زدن اولاس
معنی الس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ازل، زمانی که ابتدا ندارد، جمله ماخوذ از قرآن کریم، الست بربّکم؟ به معنای آیا من پروردگار شما نیستم؟ (اعراف - ۱۷۳)، برای مثال برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر / که ندادند جز این تحفه به ما روز الست (حافظ - ۶۰)
سرین، کفل، ران،برای مثال همچون رطب اندام و چو روغنش سرین / همچون شبه زلفکان و چون دنبه الست (عسجدی - ۲۵)
سرین، کفل، ران،
زبان آور، فصیح، شخص فصیح و بلیغ
لسان ها، زبان ها، جمع واژۀ لسان
تشیننده، نشاننده نشیننده نشسته، جالسین جلاس
دردمندی
آلمانی تازی گشته والس بنگرید به والس ساختگی دروغین سست
نشیننده، نشسته
آتلانتیک
نشانیدن، انجمن و مجلسی که در آن برای امری مهم و پیشرفت کار و قطع نزاع و دعوا گفتگو کنند
خسیس تر، پست تر
اساس، بنیاد، پایه، پی
سلیس تر
کارد، شمشیر، نیزه
مرجمک از دانه های خوردنی پلت عدس بلسان
ظلمت، تاریکی
خو گیری
همنشین نشستن
تیره خاک، خاکستری، یکی از اقیانوسهای بزرگ
رنج ویدا، دردمندی فرخا دردمند شدن، دردمندی، درد، جمع آلام
درخشنده
لب سیاه
رومی تازی شده سیسنبر از گیاهان افتاده دندان کرم خورده دندان
باریکشانه چسبیده دندان
لذیذتر
ستیزه گر
الی آخر، تا پایان
دلیر، بی رگ
دیروز، روزی از روزهای گذشته