جدول جو
جدول جو

معنی الزامات - جستجوی لغت در جدول جو

الزامات(اِ)
جمع واژۀ الزام یا الزامه. چیرگیها در سخن و متعهد کردن. رجوع به الزام و فرهنگ ناظم الاطباء شود
لغت نامه دهخدا
الزامات
جمع الزام
تصویری از الزامات
تصویر الزامات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَلْ)
جمع واژۀ الیانه. (اقرب الموارد). رجوع به الیانه و الیان شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جمع واژۀ اعلام، آگاهانیدن. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جمع واژۀ الحاق. رجوع به الحاق شود.
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ تَ)
بطور التزام. با قید اجبار، بزودی یادگرفتن، فرود آوریدن. (مصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جمع واژۀ اقدام. رجوع به اقدام شود، لازم گرداندن جل را بر اسب. (منتهی الارب). دائم داشتن جل بر پشت ستور. (تاج المصادر بیهقی) ، مهمانی جستن. مهمانی کردن کسی را. مهمانی خواستن، دردگین پشت گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، قرآن خواندن فرمودن، سبب خواندن شدن. (ناظم الاطباء). خوانا گردانیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خوانانیدن، سلام رسانیدن بر کسی. (اقرب الموارد) ، حیض آوردن، پاک شدن از حیض، قرار گرفتن منی درزهدان ناقه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، بوقت وزیدن باد، بازگشتن، نزدیک آمدن حاجت، سپس ماندن. سپس گذاشتن، نهان گردیدن، برگردیدن، پرستیدن، بند کردن زن را جهت استبراء. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جمع واژۀ اکرام. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به اکرام شود
لغت نامه دهخدا
(نِ تَ)
به الزام. به اجبار. ناچار. قهراً. رجوع به الزام شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جمع واژۀ الهام. رجوع به الهام شود
لغت نامه دهخدا
(اَلْ)
کوهی است بر مغرب رود نیل. در حدود العالم (چ دانشگاه ص 36) آمده: و دیگر کوهی است بر مغرب رود نیل هم چنین از اول حد نوبه برگیرد راست و بشمال فرودآید تا بحدود فیوم به ابریق رسد آنگه شاخی از سوی مغرب بازکشد خرد، آنگه ببرد، و اندرین کوه معدن بیجاده است و معدن زمرد و زبرجد، و برین کوه خرانند وحشی، ملمع، سیاه، زرد، و اگر ایشان را از آن هوا بیرون آری بمیرند، و این کوه را کوه الواحات خوانند - انتهی. و رجوع به همین کتاب ص 51 و 56 و 177 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ الّتی. رجوع به الّتی و اللاتی و اقرب الموارد ذیل ’لتی’ شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ ملزومه، تأنیث ملزوم. رجوع به ملزوم شود، آنچه برای اداره یا وزارتخانه ای لازم است از میز و صندلی و قلم و مرکب و دوات و جز آن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- ادارۀ (دایرۀ) ملزومات، اداره ای که در آن به اسباب محتاج الیه وزارتخانه و غیره رسند چون میز و صندلی و قلم و کاغذ و امثال آن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). فرهنگستان ایران کارپردازی را به جای آن پذیرفته است
لغت نامه دهخدا
تصویری از انعامات
تصویر انعامات
جمع انعام بخششها دهشها عطاها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ملزومه، در فارسی: کار پردازی در تازی: باییدگان جمع ملزومه (ملزوم) یا اداره (دایره) ملزومات. کار پردازی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ملازمه، کارپاسی ها همراهی ها پیشیاری ها همبستگی ها جمع ملازمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلازمات
تصویر تلازمات
جمع تلازم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایهامات
تصویر ایهامات
جمع ایهام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التیامات
تصویر التیامات
جمع التیام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهزامات
تصویر انهزامات
جمع انهزام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکرامات
تصویر اکرامات
جمع اکرام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحاحات
تصویر الحاحات
جمع الحاح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحادات
تصویر الحادات
جمع الحاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحاقات
تصویر الحاقات
جمع الحاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التزاما
تصویر التزاما
به طور التزام به قید اجبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقدامات
تصویر اقدامات
انجامیده ها فرنامشان جمع اقدام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعلامات
تصویر اعلامات
جمع اعلام
فرهنگ لغت هوشیار
جمع استلزام یا استلزامات عقلی. نتایج عقلی یک حکم شرعی آنکه عقل بتوسط حکمی شرعی از روی وحدت ملاک نتیجه بدست آورد
فرهنگ لغت هوشیار
صداها، آوازها ،جمع لحن، آواهای خوش جمع لحن. آوازها آهنگها، آوازهای خوش نغمه های دلکش یا الحان باربدی. آهنگهای منسوب به باربد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الهامات
تصویر الهامات
جمع الهام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التزامات
تصویر التزامات
جمع التزام
فرهنگ لغت هوشیار
پناه زینهار به دادم برس به فریادم برس زینهارخ پناه (کلمه ای که وقت نزول حوادث گویند) : (هرلحظه ها تفی بتو آواز میدهد کاین دامگه نه جای امانست الامان) (خاقانی) یاالامان گفتن، کلمه (الامان) را بر زبان راندن زینهار خواستن: بکمندی درم که ممکن نیست رستگاری بالامان گفتن، (سعدی) پناه، هنگام ترس و وحشت و تسلیم گفته میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملزومات
تصویر ملزومات
پیش نیاز ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اقدامات
تصویر اقدامات
کارها
فرهنگ واژه فارسی سره
به طور ملامت آمیز، گفته می شود
دیکشنری اردو به فارسی