جدول جو
جدول جو

معنی الذه - جستجوی لغت در جدول جو

الذه(اَ لِذْ ذَ)
آنان که لذتهای خود را گیرند. (منتهی الارب). مردمی که لذت خویش را گیرند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الهه
تصویر الهه
(دخترانه)
در اعتقادات قدیم نیمه خدایی که نماینده انواع خاص بوده و به صورت زنی تجسم می شده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از الجه
تصویر الجه
الیجه، نوعی پارچۀ راه راه پشمی یا ابریشمی که با دست بافته می شود، الاجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از البه
تصویر البه
البا، خوراکی که از دل و جگر خرد شده با روغن، پیاز داغ، رب و غیره درست می کنند، قلیه پوتی، حسره الملوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اذله
تصویر اذله
پست ها، خوار ها، جمع واژۀ ذلیل، رام ها، مطیع ها، جمع واژۀ ذلول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الهه
تصویر الهه
نیمه خدای مؤنث، ایزدبانو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلذه
تصویر فلذه
پاره ای از جگر، گوشت، زر یا سیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الکه
تصویر الکه
الکا، ملک، زمین، مرز و بوم، کشور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الله
تصویر الله
خدا، ایزد، معبود یگانه، واجب الوجود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الجه
تصویر الجه
آنچه از مال و اسیر که از غارت و تاخت و تاز در سرزمین دیگران به دست بیاورند، الجا، الجی
فرهنگ فارسی عمید
(اُ بَ / بِ)
طعامی است ترکان را که در آفتاب پزند. (از مؤیدالفضلا) :
دوش ترکانه مرا البه دلارام افتاد
معده سوخته ام در طمع خام افتاد.
بسحاق اطعمه
لغت نامه دهخدا
(اَ لِدْ دَ)
جمع واژۀ لدود و لدید. (منتهی الارب). جمع واژۀ لدود. (از اقرب الموارد). و جمع واژۀ لدید. (ذیل اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به لدود و لدید شود
لغت نامه دهخدا
(اِ دَ)
جمع واژۀ ولد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به ولد شود
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لَ)
آن مرد که. (منتهی الارب) (آنندراج). آن مذکرکه. (ترجمان علامۀ جرجانی تهذیب عادل).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فراگرفتن و احاطه کردن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
ارزه. بفارسی زفت رومی است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(اَ ذِلْ لَ)
جمع واژۀ ذلول. نرم شوندگان.
لغت نامه دهخدا
(اُ بَ)
گرسنگی. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
ترکی تاراجیده: داراک و خواسته ای که از تاراج به دست آید مال و جنس و اسیری که پس از تاخت و تاز و غارت از دشمنی گیرند چپاول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوه
تصویر الوه
تلخشیر از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
بر گرفته از اله له یا} لاه {برگرفته از} لیه {به آرش} در پرده رفتن {خدا خداوند خدا، ذات مست، جمع صفات (الوهیت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الکه
تصویر الکه
زمین بوم، ناحیه قسمتی از ایالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الته
تصویر الته
سوگند دروغ ارمک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از البه
تصویر البه
جمع لبیب خردمندان پرمغزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الذی
تصویر الذی
کسی که مردی که
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ذلیل، نرم دلان، خواران خوارشدگان، جمع ذلیل ذلیل شدگان خوار شدگان خواران،جمع ذلول نرم شوندگان نرم دن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملذه
تصویر ملذه
ورن (شهوت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلذه
تصویر فلذه
پاره ای از جگر یا گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاذه
تصویر لاذه
پارسی تازی گشته لاد دیبای سرخرنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الیه
تصویر الیه
دنبه سرین پیه گرسنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الجه
تصویر الجه
((اُ جَ))
چپاول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الله
تصویر الله
((اَ لْ لا))
ایزد، خدا، معبود یگانه
الله اعلم: خدا داناتر است، (هنگامی که نسبت به موضوعی شک و تردید است)
الله اکبر: خدا بزرگ تر است، (هنگام تعجب، عصبانیت و تأیید گفته می شود)، بخشی از اذان و نماز است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الهه
تصویر الهه
((اِ لا هِ))
مؤنث اله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الیه
تصویر الیه
((اَ لْ یَ))
دنبه، سرین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اذله
تصویر اذله
((اَ ذِ لِّ))
جمع ذلیل، ذلیل شدگان، مفرد ذلول، نرم دلان
فرهنگ فارسی معین