جدول جو
جدول جو

معنی الثاق - جستجوی لغت در جدول جو

الثاق
(اِ تِ)
تر کردن. (تاج المصادربیهقی). تر کردن و نمناک گردانیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
الثاق
تر کردن نمناک کردن
تصویری از الثاق
تصویر الثاق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الصاق
تصویر الصاق
چسباندن، وصل کردن و پیوند کردن دو چیز به وسیلۀ ماده ای چسبناک، نسبت دادن اتهامی به کسی، خود را به کسی علاقمند یا وابسته نشان دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الحاق
تصویر الحاق
رسیدن و پیوستن به کسی، به هم رسانیدن و پیوند دادن، پیوستگی
فرهنگ فارسی عمید
(اَلْ لا)
برق درخشنده و نبارنده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دررسیدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (آنندراج) (ترجمان علامه تهذیب عادل). رسیدن. (منتهی الارب). پیوستن به آخر چیزی. (از آنندراج). ادراک. لحق. لحاق. (از اقرب الموارد). رسیدگی و وصول. رسیدن به کسی یا به چیزی. پیوستگی و اتصال. چسبیدگی و التصاق و منضم شدن. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اُ)
الاغ. پیک. قاصد: چون میاجق را از این حال خبر شد الاقی بدوانید و خوارزمشاه را بیاگاهانید. (راحهالصدور، چ اقبال، ص 382). رجوع به الاغ شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
کوهی است به تیه از سرزمین مصر از ناحیت هامه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
برق کاذب بی باران.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برچسبانیدن. (منتهی الارب). بچیزی وادوسانیدن. (مصادر زوزنی). بچیزی بادسانیدن. (تاج المصادر بیهقی). چسبانیدن. (از اقرب الموارد). الزاق. الصاق. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
به چیزی چسبیدن و چسبانیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). چسبانیدن. (منتهی الارب). بچیزی وادوسانیدن. (مصادر زوزنی). بچیزی بادسانیدن. (تاج المصادر بیهقی). دوسانیدن. چفسانیدن. الزاق. الساق: الصاق تمبر.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ طَ)
بند کردن، یقال: اوثقه فیه، ای شدّه، (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)، استوار بستن، (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 24)، بند کردن و بستن، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
لثی (شلم تنک) خورانیدن. (منتهی الارب). شلم (صمغ) برآوردن.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
مقیم شدن. (تاج المصادر بیهقی). مقیم بودن بجائی. جای گرفتن.
لغت نامه دهخدا
(اُ)
نام جامه ای معروف و بزبان (کذا) نیک را بدان تشبیه کرده اند و در فرهنگ علمی گفته است جامه یا کسوتی است معروف و تحقیق آنست که پاره ای جامه است که کنارۀ پشواز وصل میکنند و پس پشت افتاده میباشد هنگام سرما یا گره بندهای او را بر ناصیه می بندند تا در گوش سرما نمیرسد و این جامه برای ته زره پوشیدن خوبست. (مؤیدالفضلا). آنندراج عین این شرح را آورده ولی بجای بزبان نویسد: زنان نیک را بدان تشبیه کرده اند. جامه ای معروف. (شرفنامۀ منیری). در هفت قلزم این کلمه را بفتح اول ضبط کرده و نویسد: نان تنک را بدان تشبیه کرده اند. و رجوع به الباغ شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
رجوع به الباغ و الپاغ شود:
آن قامت دراز که زناج برکشید
الپاق نان پهن بقدش قصیرشد.
بسحاق اطعمه (از رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تر و نمناک شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ لحق. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به لحق شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
چسبانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). و منه الحدیث: فاذا سجدت فألزق جبهتک بالارض. (منتهی الارب). بچیزی وادوسانیدن. (مصادر زوزنی). بچیزی بادسانیدن. (تاج المصادر بیهقی). الساق. الصاق. (آنندراج) (اقرب الموارد). بدوسانیدن. چفسانیدن
لغت نامه دهخدا
(اِ لا)
فراخ و ارزان گردیدن سال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). فراخ و دراز گردیدن سال. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایثاق
تصویر ایثاق
استوار کردن، بند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحاق
تصویر الحاق
پیوستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الزاق
تصویر الزاق
چسباندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الساق
تصویر الساق
چسباندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الصاق
تصویر الصاق
چسبانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الباق
تصویر الباق
ترکی کلاهگوش
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی این واژه در غیاث اللغات با آرشی جدا از الاغ آمده سواری ستور بیگاری دروغگو الاغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التثاق
تصویر التثاق
نمناکی چسبناکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعثاق
تصویر اعثاق
فراخسالی: سال فراوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحاق
تصویر الحاق
((اِ))
در پیوستن، رسیدن به کسی یا چیزی، به هم پیوند دادن، پیوستگی، اتصال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الصاق
تصویر الصاق
((اِ))
چسبانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الحاق
تصویر الحاق
پیوست
فرهنگ واژه فارسی سره
اتصال، انضمام، پیوستگی، پیوستن، ضمیمه، وصل
فرهنگ واژه مترادف متضاد