از دهانۀ مشک آب خوردن. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، نزدیک کسی رسیدن. گویند: اکثبه، و اکثب له و اکثب منه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نزدیک آمدن. (المصادر زوزنی). نزدیک رسیدن. (آنندراج) ، پهلو دادن شکار و توانایی دادن شکارچی را بر شکار کردن آن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
از دهانۀ مشک آب خوردن. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، نزدیک کسی رسیدن. گویند: اکثبه، و اکثب له و اکثب منه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نزدیک آمدن. (المصادر زوزنی). نزدیک رسیدن. (آنندراج) ، پهلو دادن شکار و توانایی دادن شکارچی را بر شکار کردن آن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
زود در دهان انداختن چیزی را. (منتهی الارب). خوردن. (تاج المصادر بیهقی) ، اللتیا و التی دو اسم اند از مصیبت و بعضی گویند اللتیا داهیۀ بزرگ است و التی داهیۀ کوچک. در این صورت تصغیر، بخاطر تعظیم است. (اقرب الموارد). یقال وقع فی التی و اللتیا، ای فی الداهیه. - بعد اللتیا و التی، بعد از مشقت فراوان. بعد از گفتگوی بسیار: روستایی بین که از بدنیتی میکند بعد اللتیا و التی. مولوی
زود در دهان انداختن چیزی را. (منتهی الارب). خوردن. (تاج المصادر بیهقی) ، اللتیا و التی دو اسم اند از مصیبت و بعضی گویند اللتیا داهیۀ بزرگ است و التی داهیۀ کوچک. در این صورت تصغیر، بخاطر تعظیم است. (اقرب الموارد). یقال وقع فی التی و اللتیا، ای فی الداهیه. - بعد اللتیا و التی، بعد از مشقت فراوان. بعد از گفتگوی بسیار: روستایی بین که از بدنیتی میکند بعد اللتیا و التی. مولوی
بازداشتن کسی را از خواستۀ وی، اصطلاحی است در علم استیفاء. صاحب نفائس الفنون آرد: هرگاه مجموعی مکتوب شود یا باقی از حساب مثبت گردد و وجهی دیگر مغایر آنچه در تفصیل آن جمع آمده باشد بدان مضاف شود. آن را اضافت و الحاق خوانند، و در این صورت خالی نباشد از آنکه مبلغ جمع یا باقی را در حشو نوشته باشند یا در بارز، اگر در بارز نوشته باشند آن اضافت یا الحاق را بمقدار مد جمع یا باقی بکشند و وجوهات مضافه یا ملحقه را در زیر آن تفصیل دهند و چون از تفصیل فارغ شوند بجملتان یا جملتاه بقدر آن اضافت یا الحاق بکشند و سربالائی اصل جمع یا باقی و آنچه مضاف شده باشد در زیر آن بنویسند، و جمع یا باقی مبلغی را گویند که در زیر آن جملتان یا جملتاه نویسند و اگر یک دو نوبت این اضافه یا الحاق مکررشود آخرین را الجملتان یا جملتاه نشاید کشید بلکه فذالک المجموع بکشند، دیگر بر آن اضافت، بسیار نشاید کرد، و اگر مبلغ جمع یا باقی در حشو نوشته باشند و همچنان در حشو اضافت کنند بلفظ ’وأضیف’ یا به الحق الی ذالک یا الیها یا مجردان بی مد بسیار نویسند، و علامت یک نون که رقم است بعد از تقریر اضافت و ذکر مبلغ هم در حشو ثبت کنند و حاصل هر دو مبلغ اصل جمع یا باقی یا مبلغ مضاف یا بارز آورند، و اگر این اضافت در حشو مکرر شود آخرین حاصل را در بارز آورند نوبت اول یا دوم را مثلاً همچنان در حشو ذکر کنند بر هر یک حاصل باز اضافت و الحاق میکنند بر وجه مذکور تا چندانکه به آخر رسد و علامت آخر حاصل کنند فذالک باشد بمد اندک، و حد عدد آنکه اضافت و الحاق خواه بر بارز باشد و خواه بر حشو تا چند نوبت روا باشد تعیین نکرده اند اما هرچند کمتر مکرر شود پسندیده تر باشد. (از نفائس الفنون قسم اول ص 86). و رجوع به همین کتاب شود
بازداشتن کسی را از خواستۀ وی، اصطلاحی است در علم استیفاء. صاحب نفائس الفنون آرد: هرگاه مجموعی مکتوب شود یا باقی از حساب مثبت گردد و وجهی دیگر مغایر آنچه در تفصیل آن جمع آمده باشد بدان مضاف شود. آن را اضافت و الحاق خوانند، و در این صورت خالی نباشد از آنکه مبلغ جمع یا باقی را در حشو نوشته باشند یا در بارز، اگر در بارز نوشته باشند آن اضافت یا الحاق را بمقدار مد جمع یا باقی بکشند و وجوهات مضافه یا ملحقه را در زیر آن تفصیل دهند و چون از تفصیل فارغ شوند بجملتان یا جملتاه بقدر آن اضافت یا الحاق بکشند و سربالائی اصل جمع یا باقی و آنچه مضاف شده باشد در زیر آن بنویسند، و جمع یا باقی مبلغی را گویند که در زیر آن جملتان یا جملتاه نویسند و اگر یک دو نوبت این اضافه یا الحاق مکررشود آخرین را الجملتان یا جملتاه نشاید کشید بلکه فذالک المجموع بکشند، دیگر بر آن اضافت، بسیار نشاید کرد، و اگر مبلغ جمع یا باقی در حشو نوشته باشند و همچنان در حشو اضافت کنند بلفظ ’وأضیف’ یا به الحق الی ذالک یا الیها یا مجردان بی مد بسیار نویسند، و علامت یک نون که رقم است بعد از تقریر اضافت و ذکر مبلغ هم در حشو ثبت کنند و حاصل هر دو مبلغ اصل جمع یا باقی یا مبلغ مضاف یا بارز آورند، و اگر این اضافت در حشو مکرر شود آخرین حاصل را در بارز آورند نوبت اول یا دوم را مثلاً همچنان در حشو ذکر کنند بر هر یک حاصل باز اضافت و الحاق میکنند بر وجه مذکور تا چندانکه به آخر رسد و علامت آخر حاصل کنند فذالک باشد بمد اندک، و حد عدد آنکه اضافت و الحاق خواه بر بارز باشد و خواه بر حشو تا چند نوبت روا باشد تعیین نکرده اند اما هرچند کمتر مکرر شود پسندیده تر باشد. (از نفائس الفنون قسم اول ص 86). و رجوع به همین کتاب شود
مرکّب از: آل فارسی، سرخ + تمغا، خاتم، مهر با مرکّب سرخ که سلاطین مغول بر یرلیغها می نهاده اند. و آن را ’آل’ تنها نیزمیگفته اند، فرمان زرنشان: نبشتند فرمان نهادند آل که آن است نقش خجسته بفال. زجاجی. ز بیم خاتم القاب تو نهادستند بحکم یرلیغ از آل ایلخان یاقوت. نزاری قهستانی. بر مثال عید گردون از شفق چون آل زد شکل طغری بین که بر بالای آل آمد پدید. سلمان ساوجی. خون بدخواهان او آل است بر حکم اجل آنچنان حکم آل تمغا برنتابد بیش از این. سلمان ساوجی. بهر عزل عامل منسوب (کذا) و نصب نامیه آل تمغائیست از سلطان دریابار گل. کاتبی. روز محشر سرخ رو چون لاله برخیزد ز خاک آل تمغای شهادت هرکه دارد بر جبین. صائب. نه هر تن لایق تشریف شاهی است شهادت آل تمغای الهی است. صائب. و رجوع به آل طمغی ̍ و ال طمغی ̍ شود
مُرَکَّب اَز: آل فارسی، سرخ + تمغا، خاتم، مُهر با مرکّب سرخ که سلاطین مغول بر یرلیغها می نهاده اند. و آن را ’آل’ تنها نیزمیگفته اند، فرمان زرنشان: نبشتند فرمان نهادند آل که آن است نقش خجسته بفال. زجاجی. ز بیم خاتم القاب تو نهادستند بحکم یرلیغ از آل ایلخان یاقوت. نزاری قهستانی. بر مثال عید گردون از شفق چون آل زد شکل طغری بین که بر بالای آل آمد پدید. سلمان ساوجی. خون بدخواهان او آل است بر حکم اجل آنچنان حکم آل تمغا برنتابد بیش از این. سلمان ساوجی. بهر عزل عامل منسوب (کذا) و نصب نامیه آل تمغائیست از سلطان دریابار گل. کاتبی. روز محشر سرخ رو چون لاله برخیزد ز خاک آل تمغای شهادت هرکه دارد بر جبین. صائب. نه هر تن لایق تشریف شاهی است شهادت آل تمغای الهی است. صائب. و رجوع به آل طمغی ̍ و اَل طمغی ̍ شود
دیدار کردن بهم رسیدن یکدیگر را دیدن همدیدار شدن، پیوستن، یا التقاء ساکنان (ساکنین)، بر خورد دو حرف ساکن (دو صامت) بهم که در عربی روا نیست مثلا در فیلم (لام و میم) و در فارس (راء و سین) که عرب ناگزیر فیلم (بکسر لام) و فارس (بکسرراء) تلفظ کند
دیدار کردن بهم رسیدن یکدیگر را دیدن همدیدار شدن، پیوستن، یا التقاء ساکنان (ساکنین)، بر خورد دو حرف ساکن (دو صامت) بهم که در عربی روا نیست مثلا در فیلم (لام و میم) و در فارس (راء و سین) که عرب ناگزیر فیلم (بکسر لام) و فارس (بکسرراء) تلفظ کند
پرهیز کردن خود را از چیزی نگاهداشتن از چیز زیان دار پرهیز کردن، پرهیز کردن بیمار از خوراکهای مضر رژیم گرفتن، پرهیز بیماراز چیزهای زیان آور رژیم. محتم شاید
پرهیز کردن خود را از چیزی نگاهداشتن از چیز زیان دار پرهیز کردن، پرهیز کردن بیمار از خوراکهای مضر رژیم گرفتن، پرهیز بیماراز چیزهای زیان آور رژیم. محتم شاید