جدول جو
جدول جو

معنی التعان - جستجوی لغت در جدول جو

التعان
(اِ تِ)
لعنت کردن بر خود. (اقرب الموارد). بر یکدیگر لعنت خواندن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
التعان
بسولیدن (لعنت کردن) نفرین کردن
تصویری از التعان
تصویر التعان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارتعاش
تصویر ارتعاش
به لرزه درآمدن، لرزیدن، لرزش، در علم فیزیک لرزش سریع جسم که مولد صوت می شود مانند ارتعاش سیم ها و تارهای آلت موسیقی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احتقان
تصویر احتقان
عارضه ای که در آن انسان نمی تواند ادرار کند، مسدود شدن مجرای ادرار، شاش بند، حبس بول، احتباس، حبس البول
جمع شدن خون یا مادۀ دیگر در قسمتی از بدن
حقنه کردن، اماله کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتعاد
تصویر ارتعاد
لرزیدن، لرزش، مضطرب شدن، ناآرام شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتهان
تصویر ارتهان
به گرو گرفتن، گرو کردن، گروگان گیری
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
برگردیدن رنگ و متغیر شدن آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
تفته و بی آرام گردیدن از اندوه و غم و جز آن. (منتهی الارب) ، دررسانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (ترجمان علامه تهذیب عادل). رسانیدن و درچفسانیدن. (منتهی الارب). پیرو کردن چیزی به چیزی و رسانیدن و پیوستن بدان. (از اقرب الموارد). وابستن به چیزی. (ازآنندراج). ملحق کردن. پیوستن: وألحقه بآبائه الخلفاءالراشدین. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300).
- الحاق افتادن به...، پیوستن. منضم شدن. ملحق شدن: و آنچه از جهه پارسیان بدان الحاق افتاده است شش باب است. (کلیله و دمنه).
، (اصطلاح علم صرف) افزودن حروف کلمه ’مثالی’ است تا با آن معاملۀ همان کلمه را کنند و شرط آن یکی بودن مصدر آنهاست. (از تعریفات جرجانی). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: الحاق اینست که یک یا دو حرف به ترکیبی افزایند چنانکه زیادت غیر مطرد، و برای افادۀ معنایی باشد تا آن ترکیب بسبب آن زیادت مانند کلمه دیگر (ملحق ٌبه) در شمارۀ حروف گردد، و همچنین هر یک از حرکتها و سکونها چنان باشند که در ملحق ٌبه بوده اند و نیز ملحق و ملحق ٌبه در تصاریف از قبیل مضارع، ماضی، امر، مصدر، اسم فاعل و مفعول (اگر ملحق ٌبه فعل چهار حرفی باشد) ، تصغیر و تکسیر (اگر ’ملحق ٌبه’ اسم چهار حرفی باشد نه پنج حرفی) مثل یکدیگر باشند مانند کوثر (ملحق ٌبه جعفر) که یک حرف افزوده دارد، و الندد (ملحق ٌبه سفرجل) که دو حرف افزوده دارد، اما در اقعنسس که ملحق به احرنجم، و اصل آن ’قعس’ است همزه و نون الحاقی نیستند زیرا این دو حرف در برابر همزه و نون ’ملحق ٌبه’ یعنی احرنجم آمده اند و تنها حرف افزوده یکی از سینهاست. و از جملۀ ملحقات کوکب و زینب اند که ملحق ٌبه جعفرند و اصل آنها ککب و زنب است. و اینکه گفتیم زیادت غیر مطرد باشد یعنی زیادت در افادۀ معنی در مثل آن مورد شایع و جاری نباشد چنانکه زیادت همزه در اکثر و افضل برای تفضیل، و زیادت میم در مفعل برای بیان مصدر یا زمان و مکان مطرد است و از این رو این زیادات بسبب الحاق نیست. و باید دانست هر کلمه ای که بیش از سه حرف داشته و آخر آن دو حرف همجنس منفک (ادغام نشده) باشد آن کلمه ملحق است مانند الندد و مهدد و سؤدد (بقول سیبویه) ، و بنابراین معدّ ملحق نیست. و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود، در اصطلاح جانورشناسی الحاق در مژکداران یا انفوزوارها است. در کشف انفوزوارها غالباً مشاهده میشود که موقتاً دو حیوان به یکدیگر چسبیده اند و در ضمن تعویضی از مواد هسته ای میان آن دو صورت میگیرد، این عمل را الحاق مینامند ولی غالباً قبل از این عمل یک کاهش هسته ای و یک فعالیت هسته ای مشاهده میشود. رجوع به جانورشناسی عمومی مصطفی فاطمی ج 1 ص 105 شود، الحاق، اصطلاحی است در علم استیفاء. رجوع به الحاقات شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بازی کردن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِحْ)
شیر خود را خود مکیدن. (منتهی الارب). ارتضاع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ناآرامی دلهریدن دلهره داشتن ارزیدن، مضطرب گردیدن بی آرام گردیدن، لرز لرزه لرزش جنبش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتعاص
تصویر ارتعاص
به خود پیچیدن، گرانی گران شدن، لرزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتعاش
تصویر ارتعاش
به لرزش در آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتعاج
تصویر ارتعاج
لرزیدن، توانمندی، فزونی داراک، پرشدن
فرهنگ لغت هوشیار
ترسیدن هراسیدن بیم یافتن بیمناکی نهازیدن (واهمه کردن) ترسیدن هراسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتدان
تصویر ارتدان
دوک و دوکدان ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
به زنهار گرفتن، استوانی (اعتماد کردن)، پیش پرداخت استوار داشتن امین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پیش کشیدن: مانند پیش کشیدن گوی باچوگان، گردآوری (پول و داراک) پول روی پول گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
گروستاندن، گروکردن، گروگان گرفتن گرو گرفتن گروستاندن گرو کردن به گرو گان گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتفان
تصویر احتفان
از ریشه کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتصان
تصویر احتصان
استوار بودن محکم بودن، استواری استحکام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتضان
تصویر احتضان
دایگی پروریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتقان
تصویر احتقان
اماله کردن، گرفتگی سینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختتان
تصویر اختتان
دول بریدن خروسه بری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختزان
تصویر اختزان
اندوختن، پول اندوختن، راز اندوزی راز پوشی، میان بررفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختگان
تصویر اختگان
اخته، اسب خایه کشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختیان
تصویر اختیان
دشمنیاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتنان
تصویر اجتنان
پوشیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتعاث
تصویر ابتعاث
نشر، برانگیختن، فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتعاد
تصویر ابتعاد
دوری گزیدن دورشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التبان
تصویر التبان
شیر مکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التعاب
تصویر التعاب
بازی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التعاج
تصویر التعاج
تفتیدن (کوفته و مکدر شدن) بی آرامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتضان
تصویر احتضان
((اِ تِ))
در کنار گرفتن، در پناه گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتعاش
تصویر ارتعاش
لزرش، لرزه، لرزیدن، نوسان
فرهنگ واژه فارسی سره