عارضه ای که در آن انسان نمی تواند ادرار کند، مسدود شدن مجرای ادرار، شاش بند، حبس بول، احتباس، حبس البول جمع شدن خون یا مادۀ دیگر در قسمتی از بدن حقنه کردن، اماله کردن
عارضه ای که در آن انسان نمی تواند ادرار کند، مسدود شدن مجرای ادرار، شاش بَند، حَبسِ بَول، اِحتِباس، حَبسِ البَول جمع شدن خون یا مادۀ دیگر در قسمتی از بدن حقنه کردن، اماله کردن
تفته و بی آرام گردیدن از اندوه و غم و جز آن. (منتهی الارب) ، دررسانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (ترجمان علامه تهذیب عادل). رسانیدن و درچفسانیدن. (منتهی الارب). پیرو کردن چیزی به چیزی و رسانیدن و پیوستن بدان. (از اقرب الموارد). وابستن به چیزی. (ازآنندراج). ملحق کردن. پیوستن: وألحقه بآبائه الخلفاءالراشدین. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300). - الحاق افتادن به...، پیوستن. منضم شدن. ملحق شدن: و آنچه از جهه پارسیان بدان الحاق افتاده است شش باب است. (کلیله و دمنه). ، (اصطلاح علم صرف) افزودن حروف کلمه ’مثالی’ است تا با آن معاملۀ همان کلمه را کنند و شرط آن یکی بودن مصدر آنهاست. (از تعریفات جرجانی). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: الحاق اینست که یک یا دو حرف به ترکیبی افزایند چنانکه زیادت غیر مطرد، و برای افادۀ معنایی باشد تا آن ترکیب بسبب آن زیادت مانند کلمه دیگر (ملحق ٌبه) در شمارۀ حروف گردد، و همچنین هر یک از حرکتها و سکونها چنان باشند که در ملحق ٌبه بوده اند و نیز ملحق و ملحق ٌبه در تصاریف از قبیل مضارع، ماضی، امر، مصدر، اسم فاعل و مفعول (اگر ملحق ٌبه فعل چهار حرفی باشد) ، تصغیر و تکسیر (اگر ’ملحق ٌبه’ اسم چهار حرفی باشد نه پنج حرفی) مثل یکدیگر باشند مانند کوثر (ملحق ٌبه جعفر) که یک حرف افزوده دارد، و الندد (ملحق ٌبه سفرجل) که دو حرف افزوده دارد، اما در اقعنسس که ملحق به احرنجم، و اصل آن ’قعس’ است همزه و نون الحاقی نیستند زیرا این دو حرف در برابر همزه و نون ’ملحق ٌبه’ یعنی احرنجم آمده اند و تنها حرف افزوده یکی از سینهاست. و از جملۀ ملحقات کوکب و زینب اند که ملحق ٌبه جعفرند و اصل آنها ککب و زنب است. و اینکه گفتیم زیادت غیر مطرد باشد یعنی زیادت در افادۀ معنی در مثل آن مورد شایع و جاری نباشد چنانکه زیادت همزه در اکثر و افضل برای تفضیل، و زیادت میم در مفعل برای بیان مصدر یا زمان و مکان مطرد است و از این رو این زیادات بسبب الحاق نیست. و باید دانست هر کلمه ای که بیش از سه حرف داشته و آخر آن دو حرف همجنس منفک (ادغام نشده) باشد آن کلمه ملحق است مانند الندد و مهدد و سؤدد (بقول سیبویه) ، و بنابراین معدّ ملحق نیست. و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود، در اصطلاح جانورشناسی الحاق در مژکداران یا انفوزوارها است. در کشف انفوزوارها غالباً مشاهده میشود که موقتاً دو حیوان به یکدیگر چسبیده اند و در ضمن تعویضی از مواد هسته ای میان آن دو صورت میگیرد، این عمل را الحاق مینامند ولی غالباً قبل از این عمل یک کاهش هسته ای و یک فعالیت هسته ای مشاهده میشود. رجوع به جانورشناسی عمومی مصطفی فاطمی ج 1 ص 105 شود، الحاق، اصطلاحی است در علم استیفاء. رجوع به الحاقات شود
تفته و بی آرام گردیدن از اندوه و غم و جز آن. (منتهی الارب) ، دررسانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (ترجمان علامه تهذیب عادل). رسانیدن و درچفسانیدن. (منتهی الارب). پیرو کردن چیزی به چیزی و رسانیدن و پیوستن بدان. (از اقرب الموارد). وابستن به چیزی. (ازآنندراج). ملحق کردن. پیوستن: وألحقه بآبائه الخلفاءالراشدین. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300). - الحاق افتادن به...، پیوستن. منضم شدن. ملحق شدن: و آنچه از جهه پارسیان بدان الحاق افتاده است شش باب است. (کلیله و دمنه). ، (اصطلاح علم صرف) افزودن حروف کلمه ’مثالی’ است تا با آن معاملۀ همان کلمه را کنند و شرط آن یکی بودن مصدر آنهاست. (از تعریفات جرجانی). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: الحاق اینست که یک یا دو حرف به ترکیبی افزایند چنانکه زیادت غیر مطرد، و برای افادۀ معنایی باشد تا آن ترکیب بسبب آن زیادت مانند کلمه دیگر (ملحق ٌبه) در شمارۀ حروف گردد، و همچنین هر یک از حرکتها و سکونها چنان باشند که در ملحق ٌبه بوده اند و نیز ملحق و ملحق ٌبه در تصاریف از قبیل مضارع، ماضی، امر، مصدر، اسم فاعل و مفعول (اگر ملحق ٌبه فعل چهار حرفی باشد) ، تصغیر و تکسیر (اگر ’ملحق ٌبه’ اسم چهار حرفی باشد نه پنج حرفی) مثل یکدیگر باشند مانند کوثر (ملحق ٌبه جعفر) که یک حرف افزوده دارد، و اَلَندَد (ملحق ٌبه سفرجل) که دو حرف افزوده دارد، اما در اِقعَنسَس َ که ملحق به احرنجم، و اصل آن ’قعس’ است همزه و نون الحاقی نیستند زیرا این دو حرف در برابر همزه و نون ’ملحق ٌبه’ یعنی احرنجم آمده اند و تنها حرف افزوده یکی از سینهاست. و از جملۀ ملحقات کوکب و زینب اند که ملحق ٌبه جعفرند و اصل آنها ککب و زنب است. و اینکه گفتیم زیادت غیر مطرد باشد یعنی زیادت در افادۀ معنی در مثل آن مورد شایع و جاری نباشد چنانکه زیادت همزه در اکثر و افضل برای تفضیل، و زیادت میم در مفعل برای بیان مصدر یا زمان و مکان مطرد است و از این رو این زیادات بسبب الحاق نیست. و باید دانست هر کلمه ای که بیش از سه حرف داشته و آخر آن دو حرف همجنس منفک (ادغام نشده) باشد آن کلمه ملحق است مانند اَلَندَد و مَهدَد و سُؤدَد (بقول سیبویه) ، و بنابراین مَعَدّ ملحق نیست. و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود، در اصطلاح جانورشناسی الحاق در مژکداران یا انفوزوارها است. در کشف انفوزوارها غالباً مشاهده میشود که موقتاً دو حیوان به یکدیگر چسبیده اند و در ضمن تعویضی از مواد هسته ای میان آن دو صورت میگیرد، این عمل را الحاق مینامند ولی غالباً قبل از این عمل یک کاهش هسته ای و یک فعالیت هسته ای مشاهده میشود. رجوع به جانورشناسی عمومی مصطفی فاطمی ج 1 ص 105 شود، الحاق، اصطلاحی است در علم استیفاء. رجوع به الحاقات شود