جدول جو
جدول جو

معنی التخاء - جستجوی لغت در جدول جو

التخاء(اِ)
از ’ل خ ی’، ، دوال بریدن از سینۀ شتر.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ)
پوست باز کردن از چوب و برهنه کردن آن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
عطا دادن. (تاج المصادر بیهقی). مال خود بخشیدن کسی را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برای خود گزیدن چیزی را که در کاسه بود. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
تافته و دوتاه شدن رسن. (منتهی الارب). پیچیده شدن. (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بازی کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بی چیز و درویش گردیدن.
لغت نامه دهخدا
(اِ وِ)
فله خوردن بچه. (منتهی الارب). فله خوردن بچۀ گوسفند. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از ’ل ث ی’، شلم (صمغ) چیدن. (منتهی الارب)
شلم چیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ)
التجا. رجوع به التجا شود
لغت نامه دهخدا
(اِ فَ)
از ’ل ح و’، پوست از درخت باز کردن. (منتهی الارب). پوست از چوب باز کردن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اِ قَ)
از ’ل ح ی’، ریش درآوردن کودک. (منتهی الارب). باریش شدن. (تاج المصادر بیهقی). ریش برآوردن امرد، خوردن همه آب حوض و خنور را. (منتهی الارب). جمله آب که در حوض و اناء باشد خوردن. (از تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
درهم و آمیخته شدن کار. (منتهی الارب). شوریده شدن کار. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اِ بِ)
درآمیخته شدن. (منتهی الارب) ، سبز شدن زمین بگیاه. (منتهی الارب). سبز شدن زمین. (تاج المصادر بیهقی) ، برگردیدن رنگ، یقال التفع لونه، ای تغیر. (منتهی الارب). و بدین معنی رجوع به التقاع شود
لغت نامه دهخدا
(اِتِ)
زبانه زدن و برافروختن آتش. (منتهی الارب). زبانه زدن آتش. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) ، زیان رسانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). زیان رسانیدن بکسی. (از اقرب الموارد) ، دربن کوه رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، دامن کشان رفتن بناز. (منتهی الارب) (آنندراج). کشیدن دامن بزمین از تکبر و خودپسندی. (از اقرب الموارد) ، از بیخ کندن ناخن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، پوشانیدن لباس کسی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
فاهم رسیدن. (تاج المصادر بیهقی). فراهم رسیدن. (مصادر زوزنی). باهم رسیدن. با هم پیوستن. (منتهی الارب). بهم رسیدن. (ترجمان علامۀ جرجانی). همدیگر را دیدن. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (مصادر زوزنی). با افتادن و کردن و نمودن ترکیب شود.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نازیدن و فخر و بزرگی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). یقال انتخی علینا، ای افتخر و تعظم. (منتهی الارب). تعظّم و تکبر. (از اقرب الموارد). فخر و کبر کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
تصویری از اختطاء
تصویر اختطاء
گام نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
برگزیدن، فراهم آوردن، برگزیدگی، ناجوری برگزیدن گزین کردن، فراهم آوردن، گرفتن مال از جایهای آن، برگزیدگی، تمییز تمایز اختلاف، (تصوف) عبارتست از آنکه حق تعالی بنده را بفیضی مخصوص گرداند که از آن نعمتها بی سعی بنده را حاصل آید و آن جز پیمبران و شهدا و صدیقان را نبود و اصطفاء خالص اجتبائی را گویند که در آن بهیچوجهی از وجوه شایبه نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتحاء
تصویر اجتحاء
از بن کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتراء
تصویر اجتراء
دلیر شدن بر کسی، دلیری دلیر شدن دلیر گردیدن برکسی، دلیری
فرهنگ لغت هوشیار
سستی کردن، خمیدن، روی گردانیدن، پیچیدن در پیچیدن پیچ خوردن پیچیده شدن، پیچیدگی پیچش خمیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
دیدار کردن، به هم رسیدن، به هم پیوستن دیدار کردن بهم رسیدن یکدیگر را دیدن همدیدار شدن، پیوستن، یا التقاء ساکنان (ساکنین)، بر خورد دو حرف ساکن (دو صامت) بهم که در عربی روا نیست مثلا در فیلم (لام و میم) و در فارس (راء و سین) که عرب ناگزیر فیلم (بکسر لام) و فارس (بکسرراء) تلفظ کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التفاء
تصویر التفاء
برهنه کردن برهنه ساختن، پوست چوب راکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التظاء
تصویر التظاء
افروختن زبانه زدن بر افروختن از خشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التخاخ
تصویر التخاخ
آشفته شدن کار، آشفتگی خرد گولی، در هم پیچیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التحاء
تصویر التحاء
پوست بازکردن، ریش درآوردن ریش بر آوردن لحیه پیدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التجاء
تصویر التجاء
پناهیدن، پناه بردن، چنگ در زدن، پناه جستن، پناه آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتخاء
تصویر انتخاء
نازیدن، خود فروشی خود نمایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التهاء
تصویر التهاء
باز کردن رویگردانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختتاء
تصویر اختتاء
رنگ پریدگی بیم زدگی، ربودن، خود داری، فروتنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التواء
تصویر التواء
((اِ تِ))
پیچ خوردن، پیچیده شدن، پیچیدگی، پیچش، خمیدگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از التقاء
تصویر التقاء
((اِ تِ))
دیدار کردن، یکدیگر را دیدن، پیوستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از التحاء
تصویر التحاء
((اِ تِ))
ریش برآوردن، لحیه پیدا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از التجاء
تصویر التجاء
((اِ تِ))
پناه بردن، پناه جستن، پناه
فرهنگ فارسی معین