درآمیخته شدن. (منتهی الارب) ، سبز شدن زمین بگیاه. (منتهی الارب). سبز شدن زمین. (تاج المصادر بیهقی) ، برگردیدن رنگ، یقال التفع لونه، ای تغیر. (منتهی الارب). و بدین معنی رجوع به التقاع شود
درآمیخته شدن. (منتهی الارب) ، سبز شدن زمین بگیاه. (منتهی الارب). سبز شدن زمین. (تاج المصادر بیهقی) ، برگردیدن رنگ، یقال التفع لونه، ای تغیر. (منتهی الارب). و بدین معنی رجوع به التقاع شود
دررسیدن به کسی یا چیزی و چسبیدن بدان. (اقرب الموارد) ، (اصطلاع علم معانی) این صنعت بنزدیک بعضی از اهل علم چنانست که از مخاطبه بمغایبه رفته آید یا از مغایبه بمخاطبه و هر دو گونه در قرآن هست، اما از مخاطبه بمغایبه رفتن: حتی اذا کنتم فی الفلک و جرین بهم. (قرآن 22/10). و اما از مغایبه بمخاطبه رفتن: مالک یوم الدین ایاک نعبد و ایاک نستعین. (قرآن 4/1 و 5). و اگر از مغایبه بمتکلم رفته شود همین است قال عز من قایل و جل: واﷲ الذی ارسل الریاح فتثیر سحاباً فسقناه. (قرآن 9/35) ، و بعضی گفته اند التفات آن باشد که دبیر یا شاعر معنی تمام بگوید پس بر عقب بوجه دعا یا وجهی دیگر بدان معنی تمام کرده التفات نماید. اما بصریح لفظ، اما بکنایت. مثال از قرآن: و قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقاً. (قرآن 17 / 81). از سخن فصحا: قصم الفقر ظهری و الفقر من قاصمات الظهر. پارسی: نیکی بایدکرد و در جهان به از نیکی چیست. و از شعر تازی جریر راست: اذا بدت الخیام بذی طلوح سقیت الغیث ایتهاالخیام اتنسی یوم تفصل عارضیها بفرع بشامه سقی البشام. در این هر دو بیت التفات است. دیگر بوتمام راست: و انجدتم من بعداتهام دارکم فیاد مع انجدنی علی ساکنی نجد. جریر گوید: طرب الحمام بذی الاراک فشاقنی لازلت فی علل و ایک ناضر. منجیک گوید: ما را جگر بتیر فراق تو خسته شد ای صبر بر فراق بتان نیک جوشنی. دیگر میگوید: کاش من از تو برستمی بسلامت (ای فسوسا کجا توانم رستن). (حدائق السحر فی دقائق الشعر صص 38- 39). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون، المعجم فی معاییر اشعار العجم شود
دررسیدن به کسی یا چیزی و چسبیدن بدان. (اقرب الموارد) ، (اصطلاع علم معانی) این صنعت بنزدیک بعضی از اهل علم چنانست که از مخاطبه بمغایبه رفته آید یا از مغایبه بمخاطبه و هر دو گونه در قرآن هست، اما از مخاطبه بمغایبه رفتن: حتی اذا کنتم فی الفلک و جرین بهم. (قرآن 22/10). و اما از مغایبه بمخاطبه رفتن: مالک یوم الدین ایاک نعبد و ایاک نستعین. (قرآن 4/1 و 5). و اگر از مغایبه بمتکلم رفته شود همین است قال عز من قایل و جل: واﷲ الذی ارسل الریاح فتثیر سحاباً فسقناه. (قرآن 9/35) ، و بعضی گفته اند التفات آن باشد که دبیر یا شاعر معنی تمام بگوید پس بر عقب بوجه دعا یا وجهی دیگر بدان معنی تمام کرده التفات نماید. اما بصریح لفظ، اما بکنایت. مثال از قرآن: و قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقاً. (قرآن 17 / 81). از سخن فصحا: قصم الفقر ظهری و الفقر من قاصمات الظهر. پارسی: نیکی بایدکرد و در جهان به از نیکی چیست. و از شعر تازی جریر راست: اذا بدت الخیام بذی طلوح سقیت الغیث ایتهاالخیام اتنسی یوم تفصل عارضیها بفرع بشامه سقی البشام. در این هر دو بیت التفات است. دیگر بوتمام راست: و انجدتم من بعداتهام دارکم فیاد مع انجدنی علی ساکنی نجد. جریر گوید: طرب الحمام بذی الاراک فشاقنی لازلت فی علل و ایک ناضر. منجیک گوید: ما را جگر بتیر فراق تو خسته شد ای صبر بر فراق بتان نیک جوشنی. دیگر میگوید: کاش من از تو برستمی بسلامت (ای فسوسا کجا توانم رستن). (حدائق السحر فی دقائق الشعر صص 38- 39). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون، المعجم فی معاییر اشعار العجم شود
از ’ل ح ی’، ریش درآوردن کودک. (منتهی الارب). باریش شدن. (تاج المصادر بیهقی). ریش برآوردن امرد، خوردن همه آب حوض و خنور را. (منتهی الارب). جمله آب که در حوض و اناء باشد خوردن. (از تاج المصادر بیهقی)
از ’ل ح ی’، ریش درآوردن کودک. (منتهی الارب). باریش شدن. (تاج المصادر بیهقی). ریش برآوردن امرد، خوردن همه آب حوض و خنور را. (منتهی الارب). جمله آب که در حوض و اناء باشد خوردن. (از تاج المصادر بیهقی)