جدول جو
جدول جو

معنی التثام - جستجوی لغت در جدول جو

التثام
دهان بند بستن، بوسه دادن، بوسیدن
تصویری از التثام
تصویر التثام
فرهنگ فارسی عمید
التثام
(اِ بَ)
دهان بند نهادن. (منتهی الارب). دهان بند کردن. (مؤید الفضلاء). دهان بند بربستن. (تاج المصادر بیهقی). لگام بربستن، ملازم شدن چیزی را. (منتهی الارب). بر خود لازم گرفتن کاری را. (غیاث اللغات). ملتزم شدن. (تاج المصادر بیهقی) : و التزام نمودند ما را آنچه خداوند بر ایشان ساخته واجب از طاعت امام بواسطۀ بیعت. (تاریخ بیهقی).
و آن قفل گر که بود کلید سرای علم
کردی چو حلقه بر در فرمانش التزام.
خاقانی.
و با دادن، سپردن، کردن، گرفتن ترکیب شود، (اصطلاح علم منطق) یکی از سه نوع دلالت و آن دلالت لفظ است بر خارج ما وضع له. در اساس الاقتباس آرد: سوم آنکه بلفظ آن معنی خواهند که لازم معنی باشد که لفظ به ازاء او نهاده اند، چنانکه بمردم ضاحک خواهند و به درازگوش خر خواهند. (اساس الاقتباس ص 7) ، (اصطلاح علم بدیع) التزام نزد علمای فن بدیع عبارتست از آنکه شاعر پیش ازحروف روی یا آنچه که در معنی روی بکار رود، حرفی آورد که آوردن آن در قافیه یا سجع لازم نباشد و این صفت را به اسامی لزوم مالایلزم، تشدید، اعنات و تضمین نیز خوانده اند. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
التثام
دهانبند نهادن دهان بندبستن لثام بستن
تصویری از التثام
تصویر التثام
فرهنگ لغت هوشیار
التثام
((اِ تِ))
دهان بند بستن، لثام بستن
تصویری از التثام
تصویر التثام
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از التحام
تصویر التحام
جوش خوردن و پیوستن دو چیز به هم، جوش خوردن و به هم آمدن زخم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از التزام
تصویر التزام
ملازم شدن، همراه شدن، ملزم شدن به امری، عهده دار شدن کاری، در علوم ادبی اعنات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از التقام
تصویر التقام
فروبردن لقمه، باسرعت لقمه در دهان نهادن و فرو بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از التیام
تصویر التیام
به هم پیوستن و سر به هم آوردن و بهبود یافتن زخم، به هم پیوند دادن، سازش دادن، سازگاری میان دو چیز
التیام یافتن: سر به هم آوردن زخم، علاج شدن، بهبود یافتن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
از ’ل ث ی’، شلم (صمغ) چیدن. (منتهی الارب)
شلم چیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تر و نمناک شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کفشیر گرفتن جراحت و سر استوار کردن آن. (منتهی الارب). پیوسته شدن جراحت. (تاج المصادر بیهقی). با یکدیگر پیوستن جراحت. (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از ’ل ٔم’، التآم. کفشیر گرفتن زخم و به و استوار گردیدن آن. (منتهی الارب). بیکدیگر پیوسته شدن و بهم آمدن و به شدن زخم. (غیاث اللغات). پیوسته شدن با یکدیگر. (تاج المصادر بیهقی). فراهم آمدن جراحت. (مؤیدالفضلا) :
خود بر دلم جراحت مرگ رشید بود
از مرگ شیخ رفت جراحت ز التیام.
خاقانی.
زخم دلم دهان شکایت گشوده است
یابد مگر بمرهم لطف تو التیام.
ظهوری (از آنندراج).

از ’ل وم’، نکوهیده شدن.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دست بگردن زدن و در بر گرفتن. (منتهی الارب). در بر گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). اعتناق. (اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بر یکدیگر دررفتن موج دریا. (تاج المصادر بیهقی). برهم زدن موج. (منتهی الارب). بیکدیگر زدن موجها. (مؤید الفضلاء) ، نظرهای گوشۀ چشم. (آنندراج). صاحب تاج العروس گوید: لحظ بمعنی لحاظ چشم (گوشه و مؤخر چشم) است و جمع آن الحاظ است. یقال: فتنته بلحاظها و ألحاظها - انتهی
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
روی بند بستن زن. (منتهی الارب) ، غلطها. اشتباهات. رجوع به لحن شود:
یگانه ای که به هر جای او سخن گوید
حدیث اهل خرد خوار باشد و الحان.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(هَُ نَ)
یاری خواستن از کسی و سود گرفتن از آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یاری خواستن و سود گرفتن. (آنندراج). طلب یاری کردن و سود بردن از آن. (از اقرب الموارد). و به این معنی با ’باء’ متعدی شود.
- امثال:
’الا اکن صنعاً فانی اعتثم’، ای ان لم اکن حاذقاً فانی استعین باهل الحذق. (اقرب الموارد). و در منتهی الارب مثل فوق چنین تفسیر شده: ای ان لم اکن حاذقاً فانی اعمل علی قدر معرفتی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سخن زشت گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). انتتام
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
همه شیر پستان مکیدن بچه. (منتهی الارب). التهم الفصیل مافی الضرع، استوفاء.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
زیارت کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، دشخوار شدن کار بر کسی. (تاج المصادر بیهقی) ، جامه در خود پیچیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، پیچیده شدن چیزی بر چیزی. (تاج المصادر بیهقی) ، التفات کردن، سستی و درنگی کردن. (منتهی الارب). درنگی کردن. (اقرب الموارد) ، در گفتار بحجت درماندن. (اقرب الموارد) ، فربه شدن. (منتهی الارب). فربه و نیرومند گردیدن. (اقرب الموارد) ، توانا گردیدن. (منتهی الارب) ، به خون آلوده گشتن. (اقرب الموارد) ، بازداشتن کسی را از چیزی، بازداشتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پریشان و مضطر شدن. (منتهی الارب). اضطراب. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
از بیخ برکندن.
لغت نامه دهخدا
تصویری از التزام
تصویر التزام
دست به گردن زدن و در بر گرفتن، ملازم شدن به امری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتثام
تصویر اعتثام
سست دوختن، یاری خواستن، سود گرفتن، دست دراز کردن، با دست نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التقام
تصویر التقام
او باریدن فرو خوردن راز گفتن فرو بردن اوباردن بدم درکشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التفام
تصویر التفام
روی بستن روبند نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التطام
تصویر التطام
بر هم خوردن خیزابه (خیزابه موج)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التحام
تصویر التحام
جوش خوردن زخم، پیوسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التثاق
تصویر التثاق
نمناکی چسبناکی
فرهنگ لغت هوشیار
بهم آمدن سر بهم آوردن پیوسته شدن: التیام استخوانها، سازواری کردن میان دو چیز بهم پیوستن، بهم پیوستگی، جمع التیامات. یا التیام جراحت. بهبود یافتن زخم بهم بر آمدن جراحت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التیام
تصویر التیام
بهم پیوند زدن، سازگاری میان دوچیز، بهبودی یافتن زخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التهام
تصویر التهام
یکباره خوردن برگشتن رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التقام
تصویر التقام
((اِ تِ))
فرو بردن، اوباردن، به دم در کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از التحام
تصویر التحام
((اِ تِ))
به هم پیوستن، به هم چسبیدن، جوش خوردن (زخم یا چیز دیگر)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از التزام
تصویر التزام
((اِ تِ))
همراه بودن، همراهی کردن، ملزم شدن به امری، جمع التزامات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از التیام
تصویر التیام
((اِ تِ))
بهبود یافتن زخم، سازگاری میان دو چیز، به هم پیوستگی
فرهنگ فارسی معین