گردن بلند کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بزمین هموار میان دو پشته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، سر دروا کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و منه قوله تعالی: مهطعین مقنعی رؤسهم. (قرآن 43/14) ، دست برداشتن و گردن دراز کردن شتر بحوض تا آب خورد، گردانیدن ستور را سوی چراگاه، خشنود گردانیدن، نیازمند و محتاج ساختن، بلند شدن پستان گوسفند با عدم تصوب در آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
گردن بلند کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بزمین هموار میان دو پشته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، سر دروا کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و منه قوله تعالی: مهطعین مقنعی رؤسهم. (قرآن 43/14) ، دست برداشتن و گردن دراز کردن شتر بحوض تا آب خورد، گردانیدن ستور را سوی چراگاه، خشنود گردانیدن، نیازمند و محتاج ساختن، بلند شدن پستان گوسفند با عدم تصوب در آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
جمع واژۀ قمع. (منتهی الارب). و قمع و قمع، بمعنی قیف. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به قمع شود، آشیانۀ مرغ، چاهک زمین یا مانند آن در پشت پشته. (منتهی الارب)
جَمعِ واژۀ قَمع. (منتهی الارب). و قِمع و قِمَع، بمعنی قیف. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به قمع شود، آشیانۀ مرغ، چاهک زمین یا مانند آن در پشت پشته. (منتهی الارب)
ذخیره کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، صاحب لشکر بسیار گردیدن، مجتمع وفراهم آمدن رأی و تدبیر کسی، درست شدن کار کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
ذخیره کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، صاحب لشکر بسیار گردیدن، مجتمع وفراهم آمدن رأی و تدبیر کسی، درست شدن کار کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
جمع واژۀ قمر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع واژۀ قمر، به معنی ماه ازشب سوم تا آخر ماه. (آنندراج) ، (اصطلاح منطق) اطلاق میشود بر قیاس خطابی و آن دلیلی باشد ترکیب یافته از مشهورات و مظنونات و گاه اطلاق میشود بر لفظ مقنع در بادی نظر هرچند که اقناعی حقیقی هم نباشد. (کشاف اصطلاحات الفنون از محاکمات در ابطال جزء لایتجزی)
جَمعِ واژۀ قمر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ قمر، به معنی ماه ازشب سوم تا آخر ماه. (آنندراج) ، (اصطلاح منطق) اطلاق میشود بر قیاس خطابی و آن دلیلی باشد ترکیب یافته از مشهورات و مظنونات و گاه اطلاق میشود بر لفظ مقنع در بادی نظر هرچند که اقناعی حقیقی هم نباشد. (کشاف اصطلاحات الفنون از محاکمات در ابطال جزء لایتجزی)
برداشتن و بلند کردن نگاه را. یقال: اطمح البصر اطماحاً. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج). چشم برداشتن. (تاج المصادر بیهقی). اطماح بصر، برداشتن آن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، جمع واژۀ طنف، افریز دیوار یا آنچه از خارج مشرف بر بنا باشد و آن را کنه خوانند. و مجمع مصر آن را بر افریزی که بسیار نمایان باشد اطلاق کرده است که بفرانسه مارکیز خوانند. و مجمع شیخ محمد عبده طنف را بر محلی که امروز بالکن می نامند اطلاق کرده است. (از متن اللغه)
برداشتن و بلند کردن نگاه را. یقال: اطمح البصر اطماحاً. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج). چشم برداشتن. (تاج المصادر بیهقی). اطماح بصر، برداشتن آن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، جَمعِ واژۀ طُنُف، افریز دیوار یا آنچه از خارج مشرف بر بنا باشد و آن را کنه خوانند. و مجمع مصر آن را بر افریزی که بسیار نمایان باشد اطلاق کرده است که بفرانسه مارکیز خوانند. و مجمع شیخ محمد عبده طنف را بر محلی که امروز بالکن می نامند اطلاق کرده است. (از متن اللغه)