معنی اقلیلی - جستجوی لغت در جدول جو

اقلیلی

لغت نامه دهخدا

اقلیما

(دخترانه)

نام دختر آدم (ع)

فرهنگ نامهای ایرانی

اقلیمیا

(دخترانه)

اقلیما، نام دختر آدم (ع)

فرهنگ نامهای ایرانی

اهلیلج

هلیله، میوه ای خوشه ای کوچک از خانوادۀ بادام به رنگ زرد که مصرف دارویی دارد، درختی بزرگ با برگ های دراز و باریک که در هندوستان می روید و میوۀ هلیله از آن به دست می آید

فرهنگ فارسی عمید

ام لیلی

شراب سیاه رنگ

فرهنگ فارسی عمید

اقلیمیا

آنچه از گداختن طلا و نقره شبیه درد در ته ظرف می ماند یا مانند کف بالا می آید، برای مثال از این ریمن آید کرم؟ نی نیاید / ز ریم آهن اقلیمیایی نیابی (خاقانی - ۴۱۹)، ریزۀ سیم و زر

فرهنگ فارسی عمید

اسلیمی

نوعی نقش و نگار مرکب از خط های منحنی مارپیچ با شاخه های کوتاه و برگ و گل که در کتیبه ها و بعضی دیگر از کارهای نقاشی، کاشی کاری و گچ بری ترسیم می شود. بعضی محققان کلمۀ اسلیمی را همان کلمۀ «اسلامی» دانسته و گفته اند که از خط کوفی سرمشق گرفته شده، زیرا طرح های مختلف آن مشابهت بسیار با حروف کوفی درهم دارد

نوعی نقش و نگار مرکب از خط های منحنی مارپیچ با شاخه های کوتاه و برگ و گُل که در کتیبه ها و بعضی دیگر از کارهای نقاشی، کاشی کاری و گچ بری ترسیم می شود. بعضی محققان کلمۀ اسلیمی را همان کلمۀ «اسلامی» دانسته و گفته اند که از خط کوفی سرمشق گرفته شده، زیرا طرح های مختلف آن مشابهت بسیار با حروف کوفی درهم دارد

فرهنگ فارسی عمید

انجیلی

از درختان جنگلی که در جنگل های مرطوب می روید و بلندیش به چهار متر می رسد، برگ هایش تلخ و قابض است، برگ و پوست آن به سبب قابض بودن به شکل مرهم یا شیاف در بواسیر به کار می رود
دمیر آغاجی، آسوندار، انچیلو، انجیلو، توئی

فرهنگ فارسی عمید

اهلیلجی

به شکل اهلیلج، دو قوس که سربه سر بر شکلی محیط شود

فرهنگ فارسی عمید

احلیلی

(اِ لی لا)

شعبی است بنی اسد را و در آن نخلستانی است و ذکر آن در شعر آمده است. (معجم البلدان)

لغت نامه دهخدا

اکلیلی

(اِ)

منسوب به تاج.

لغت نامه دهخدا

قلیلی

(قِلْ لی لا)

همه و جمله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). اخذه بقلیلاه، ای بجملته. (اقرب الموارد). رجوع به قلّیله شود

لغت نامه دهخدا

املیسی

اناردشتی از گیاهان

فرهنگ لغت هوشیار

قاقالیلی

پارسی است غاغعالیلی شیرینی کودکانه هر نوع شیرینی و جز آن برای اطفال

فرهنگ لغت هوشیار

اهلیلج

پارسی تازی شده هلیله از گیاهان هلیله یا اهلیلج کابلی. هلیله

فرهنگ لغت هوشیار

اهلیلجی

از پارسی هلیلگی از پیکره های هند چکی اگر دو قوس از دایره که هر یک از نصف دایره کمترند بر شکلی محیط شوند و کوژی (یا انحداب) آنها به یک سمت نباشد آنرا (اهلیلجی) گویند

فرهنگ لغت هوشیار

انجیلی

درختی از تیره انجیلی ها که در جنگلهای شمالی ایران وجود دارد توتوی توئی آسوندار. امبورتل انجول. منسوب به انجیل

فرهنگ لغت هوشیار

اقلیطی

منسوب به اقلیط کلتی سلتی از قوم سلت

فرهنگ لغت هوشیار

اکلیله

گرده پرهون (دائره)

فرهنگ لغت هوشیار

اکلیلیه

سرخه تاج از گیاهان

فرهنگ لغت هوشیار

اقلیمیا

یونانی تازی شده جوش کوره ریم سیم وزر خلطی که پس از گداختن طلا و نقره و دیگر فلزات در خلاص ماند و آن شامل انواع است: فضی (نقره ای) ذهبی (طلایی) نحاسی (مسی) معدنی (کانی)، یا اقلیمیای علمی. اقلیمیای مصنوعی که از نقره و مرقشیشا گیرند جوش کوره

فرهنگ لغت هوشیار

اقلیمیه

اکیانی (عدم تمرکز)

فرهنگ لغت هوشیار

اقلیونی

مگذارید مرا

فرهنگ لغت هوشیار

ابلیسی

اهریمنی منسوب به ابلیس دارای شیوه و صفت ابلیس بد کارانه و گمراه کننده

فرهنگ لغت هوشیار

اسبیلی

اسبله

فرهنگ لغت هوشیار

اسلیمی

روشی است در هنرهای زیوزی که در بنیاد ایرانی است و پیش از اسلام درایران به کار می رفته است از طرحهای اساسی و قرار دادی هنرهای تزیینی ایرانی مرکب از پیچ و خمهای متعدد که انواع مختلف آن با شباهت بعناصر طبیعت مشخص میگردد، نوعی خط در قدیم

فرهنگ لغت هوشیار

اهلیلجی

((اِ لَ))

اگر دو قوس از دایره که هر یک از نصف دایره کمترند بر شکلی محیط شوند و کوژی (یا انحداب) آن ها به یک سمت نباشد آن را «اهلیلجی» گویند

فرهنگ فارسی معین