جدول جو
جدول جو

معنی اهلیلجی

اهلیلجی((اِ لَ))
اگر دو قوس از دایره که هر یک از نصف دایره کمترند بر شکلی محیط شوند و کوژی (یا انحداب) آن ها به یک سمت نباشد آن را «اهلیلجی» گویند
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اهلیلجی

اهلیلجی

اهلیلجی
از پارسی هلیلگی از پیکره های هند چکی اگر دو قوس از دایره که هر یک از نصف دایره کمترند بر شکلی محیط شوند و کوژی (یا انحداب) آنها به یک سمت نباشد آنرا (اهلیلجی) گویند
فرهنگ لغت هوشیار

اهلیلجی

اهلیلجی
به شکل اهلیلج، دو قوس که سربه سر بر شکلی محیط شود
اهلیلجی
فرهنگ فارسی عمید

اهلیلجی

اهلیلجی
بشکل اهلیلج. هر چیز که مانند هلیله باشد. (ناظم الاطباء). بشکل هلیله. بصورت اهلیلج. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، آنکه بر زین درست نتواند نشست و بچپ و راست مایل باشد، پسر زن گرامی نژاد که از بندۀ آزاد زاده باشد. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

اهلیلجه

اهلیلجه
هلیله. (مهذب الاسماء). یکی از اهلیلج. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

اهلیلج

اهلیلج
پارسی تازی شده هلیله از گیاهان هلیله یا اهلیلج کابلی. هلیله
اهلیلج
فرهنگ لغت هوشیار

اهلیلج

اهلیلج
هلیله، میوه ای خوشه ای کوچک از خانوادۀ بادام به رنگ زرد که مصرف دارویی دارد، درختی بزرگ با برگ های دراز و باریک که در هندوستان می روید و میوۀ هلیله از آن به دست می آید
اهلیلج
فرهنگ فارسی عمید

اهلیلج

اهلیلج
مأخوذ از هلیلۀ فارسی و به معنی آن. (ناظم الاطباء). معرب هلیله. (غیاث اللغات). هلیله. (از منتهی الارب). رجوع به هلیله شود
لغت نامه دهخدا

احلیلی

احلیلی
شِعبی است بنی اسد را و در آن نخلستانی است و ذکر آن در شعر آمده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا