طفیلی تر. - امثال: اطفل من ذباب. اطفل من شیب علی الشباب. اطفل من لیل علی نهار، ناچیز گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). هدر کردن و باطل ساختن چیزی. (از متن اللغه) ، باطل شدن خون دشمن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (منتهی الارب) (آنندراج). باطل کردن خون دشمن. (ناظم الاطباء). و گویند: ذهب دمه طلفاً و طلفاً و طلیفاً، ای هدر باطلاً. و ظاء هم لغتی است در این معنی. (از متن اللغه). رجوع به ظلف شود
طفیلی تر. - امثال: اطفل من ذباب. اطفل من شیب علی الشباب. اطفل من لیل علی نهار، ناچیز گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). هدر کردن و باطل ساختن چیزی. (از متن اللغه) ، باطل شدن خون دشمن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (منتهی الارب) (آنندراج). باطل کردن خون دشمن. (ناظم الاطباء). و گویند: ذهب دمه طَلْفاً و طَلَفاً و طلیفاً، ای هدر باطلاً. و ظاء هم لغتی است در این معنی. (از متن اللغه). رجوع به ظلف شود
دهی از دهستان سیمکان شهرستان جهرم واقع در 56 هزارگزی باختری کلاکلی کنار راه فرعی جهرم به میمند. دامنه، گرمسیر و مالاریائی. سکنه 224 تن. آب آنجا از چشمه. محصول آن غلات، برنج، خرما، مرکبات. شغل اهالی زراعت. صنایع دستی زنان گلیم بافی است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی از دهستان سیمکان شهرستان جهرم واقع در 56 هزارگزی باختری کلاکلی کنار راه فرعی جهرم به میمند. دامنه، گرمسیر و مالاریائی. سکنه 224 تن. آب آنجا از چشمه. محصول آن غلات، برنج، خرما، مرکبات. شغل اهالی زراعت. صنایع دستی زنان گلیم بافی است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
گوستاو. مهندس فرانسوی (1832- 1923 میلادی). وی آثار متعدد فلزی و برج معروف به ’برج ایفل’ پاریس را ساخته است. برج ایفل، به ارتفاع 300 متر که در شان دمارس پاریس به سال 1889م. توسط مهندس ایفل بنا شده و اکنون برای فرستندۀ تلویزیون از آن استفاده میشود. (فرهنگ فارسی معین)
گوستاو. مهندس فرانسوی (1832- 1923 میلادی). وی آثار متعدد فلزی و برج معروف به ’برج ایفل’ پاریس را ساخته است. برج ایفل، به ارتفاع 300 متر که در شان دمارس پاریس به سال 1889م. توسط مهندس ایفل بنا شده و اکنون برای فرستندۀ تلویزیون از آن استفاده میشود. (فرهنگ فارسی معین)
کج چشم چنانکه گویی به سوی بینی خود مینگرد. کج چشم چندانکه گویی به بینی خود نگاه میکند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ذوالقبل. آنکه چشمش در پیش گردد. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (مهذب الاسماء). ج، قبل. (مهذب الاسماء).
کج چشم چنانکه گویی به سوی بینی خود مینگرد. کج چشم چندانکه گویی به بینی خود نگاه میکند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ذوالقَبَل. آنکه چشمش در پیش گردد. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (مهذب الاسماء). ج، قُبل. (مهذب الاسماء).
مردی که گوش و پای او برگردیده باشد. (از اقرب الموارد). مرد که انگشتان پای او برگردیده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انگشتان پای واپس جسته. (تاج المصادر بیهقی) ، کلاه دراز پوشیدن. (آنندراج)
مردی که گوش و پای او برگردیده باشد. (از اقرب الموارد). مرد که انگشتان پای او برگردیده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انگشتان پای واپس جسته. (تاج المصادر بیهقی) ، کلاه دراز پوشیدن. (آنندراج)