آقطی، گیاهی خودرو، با برگ هایی شبیه برگ بادام و گل های ریز سفید و معطر که برای زینت در باغچه کاشته می شود و از چوب آن در ساختن اشیای زینتی استفاده می شود، آقطی صغیر، خمان صغیر، شون
آقطی، گیاهی خودرو، با برگ هایی شبیه برگ بادام و گل های ریز سفید و معطر که برای زینت در باغچه کاشته می شود و از چوب آن در ساختن اشیای زینتی استفاده می شود، آقطی صغیر، خمان صغیر، شون
پنبه، گیاهی با ساقۀ ستبر و کوتاه و شاخه های نازک و برگ های درشت و گل های زرد یا سرخ رنگ که پس از رسیدن، شکافته می شود و از میان آن دانه هایی بیرون می آید که اطراف آن ها را تارهای سفید فراگرفته است
پنبه، گیاهی با ساقۀ ستبر و کوتاه و شاخه های نازک و برگ های درشت و گل های زرد یا سرخ رنگ که پس از رسیدن، شکافته می شود و از میان آن دانه هایی بیرون می آید که اطراف آن ها را تارهای سفید فراگرفته است
جمع واژۀ قطین. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قطین شود، جمع واژۀ قطان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قطان شود پنبه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قطن شود
جَمعِ واژۀ قطین. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قطین شود، جَمعِ واژۀ قِطان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قطان شود پنبه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قُطْن شود
پنبه. (منتهی الارب). و آن از درختهای صغار است و گاهی کلان باشد و تا بیست سال باقی بماند. (آنندراج) : کأن ّ مجری دمعهاالمستن قطنﱡه من اجود القطن. راجز. و تشدید به خاطر ضرورت شعر است. (اقرب الموارد)
پنبه. (منتهی الارب). و آن از درختهای صغار است و گاهی کلان باشد و تا بیست سال باقی بماند. (آنندراج) : کأن ّ مجری دمعهاالمستن قُطُنﱡه ُ من اجود القطن. راجز. و تشدید به خاطر ضرورت شعر است. (اقرب الموارد)
کشک و پینو و قروت و دوغ منجمد از شیر گوسپند و جز آن پس از رفع مائیت خشک کرده باشند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (منتهی الارب). ج، اقطان. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). اقط بکسر و بکسرتین بمعنی پنیر که آنرا قرت و کشک نیز گویند و آن ماست و جغرات خشک کرده شده است که آنرا نانخورش سازند. (غیاث اللغات) (آنندراج) (شرح نصاب). کشک در هم. (مهذب الاسماء). ماستینه. (تفلیسی)
کشک و پینو و قروت و دوغ منجمد از شیر گوسپند و جز آن پس از رفع مائیت خشک کرده باشند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (منتهی الارب). ج، اُقطان. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). اقط بکسر و بکسرتین بمعنی پنیر که آنرا قرت و کشک نیز گویند و آن ماست و جغرات خشک کرده شده است که آنرا نانخورش سازند. (غیاث اللغات) (آنندراج) (شرح نصاب). کشک در هم. (مهذب الاسماء). ماستینه. (تفلیسی)
جمع واژۀ اقط. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، اسب که پشت او پست و پس اوبلند باشد، شب دراز، مردسرافراز و بزرگ قدر و با عزت و ارجمندی پایدار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، شتری که گردن و سر او بسوی پشت مایل باشد. (آنندراج)
جَمعِ واژۀ اَقِط. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، اسب که پشت او پست و پس اوبلند باشد، شب دراز، مردسرافراز و بزرگ قدر و با عزت و ارجمندی پایدار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، شتری که گردن و سر او بسوی پشت مایل باشد. (آنندراج)
جمع واژۀ قطاط. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به قطاط شود، خاص گردانیدن کسی را بچیزی، برگزیدن کسی را بکاری، قفا خوردن، نواله و بخش نهادن بجهت مهمان، برگزیدن بدان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
جَمعِ واژۀ قِطاط. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به قطاط شود، خاص گردانیدن کسی را بچیزی، برگزیدن کسی را بکاری، قفا خوردن، نواله و بخش نهادن بجهت مهمان، برگزیدن بدان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
نیک برنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در مثل گویند: اقطف من ذره، اقطف من حلمه، اقطف من ارنب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فلان از مورچه و خرگوش بهتر میبرد. (ناظم الاطباء) ، گل کردن درخت رز. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
نیک برنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در مثل گویند: اقطف من ذره، اقطف من حلمه، اقطف من ارنب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فلان از مورچه و خرگوش بهتر میبرد. (ناظم الاطباء) ، گل کردن درخت رز. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
آقطی، گیاهی از تیره بداغ ها که به طور خودرو در نواحی شمال ایران می روید و گل های آن سفید و معطر و مغز ساقه اش نرم است و برای تهیه مقاطع گیاهی در آزمایشگاه ها به کار می رود، اقتی، بیلسان، بیلاسان، شبوقه، خمان کبیر، یاس کبود
آقطی، گیاهی از تیره بداغ ها که به طور خودرو در نواحی شمال ایران می روید و گل های آن سفید و معطر و مغز ساقه اش نرم است و برای تهیه مقاطع گیاهی در آزمایشگاه ها به کار می رود، اقتی، بیلسان، بیلاسان، شبوقه، خمان کبیر، یاس کبود