- اقطع
- مرد دست بریده
معنی اقطع - جستجوی لغت در جدول جو
- اقطع ((اَ طَ))
- دست بریده، بی دست، دزد، راهزن، جمع اقاطع
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دراز گردن
قطعاً، یقیناً، بالقطع
پلکان، برش، پایه
پیس چشم مژه سوز
سر به زیر، انگشت برگشته، دم کوتاه: جانور
خمیده پشت: مرد
سرزنش کردن
گرام نژاد بزرگ تبار
کل کچل بی گیاه مو ریخته کل کچل
شاخه درخت
پاره پاره شدن، بخش بخش گردیدن
بریده شدن، پاره پاره شدن، بخش بخش شدن
بریده شده، چیزی که زواید آن را بریده و آراسته و پیراسته کرده باشند
کوتاه، مقابل موصل
در ادبیات در فن بدیع مصراع یا بیتی که حروف آن قابل اتصال نباشد و نتوان آن ها را سرهم نوشت، منفصل الحروف
کوتاه، مقابل موصل
در ادبیات در فن بدیع مصراع یا بیتی که حروف آن قابل اتصال نباشد و نتوان آن ها را سرهم نوشت، منفصل الحروف
آقطی، گیاهی خودرو، با برگ هایی شبیه برگ بادام و گل های ریز سفید و معطر که برای زینت در باغچه کاشته می شود و از چوب آن در ساختن اشیای زینتی استفاده می شود، آقطی صغیر، خمان صغیر، شون
محل قطع، جای بریدن، محل جدایی
پایان سخن
در علوم ادبی بیت آخر غزل یا قصیده
پایان سخن
در علوم ادبی بیت آخر غزل یا قصیده
تغییر ناپذیر، قطع کننده، برنده، تیز، بران، محکم، استوار
برنده، تیز، جدا کننده، بران، قطع کننده
بریدن، قطع و برش بریده شده
((اَ))
فرهنگ فارسی معین
آقطی، گیاهی از تیره بداغ ها که به طور خودرو در نواحی شمال ایران می روید و گل های آن سفید و معطر و مغز ساقه اش نرم است و برای تهیه مقاطع گیاهی در آزمایشگاه ها به کار می رود، اقتی، بیلسان، بیلاسان، شبوقه، خمان کبیر، یاس کبود
بخشیدن ملک یا قطعۀ زمین از جانب سلطان یا خلیفه به کسی که از درآمد آن استفاده کند، ملک یا قطعه زمینی که از طرف پادشاه به کسی واگذار می شد، ملکی که عایدات آن برای هزینۀ قسمتی از سپاه اختصاص داده می شد، [عربی، جمع قطیع] قطیع
شمشیر نیکوآهن
کسی که پادشاه یا خلیفه اقطاع به او می داده تا از درآمد آن زندگانی کند
Assertive
assertivo
durchsetzungsfähig
stanowczy
настойчивый