جدول جو
جدول جو

معنی اقشعرار - جستجوی لغت در جدول جو

اقشعرار
موی بر بدن راست شدن، سیخ شدن موهای بدن و در هم کشیده شدن پوست از ترس یا سرما یا علت دیگر
تصویری از اقشعرار
تصویر اقشعرار
فرهنگ فارسی عمید
اقشعرار(اَ)
برفراخیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). برفراشیدن از بیم. (المصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
اقشعرار
سیخ شدن مو راست ایستادن مو فراشائیدن (فراشا قشعریره) ترنجیدن موی بر اندام بپا خاستن، فراهم آمدن پوستها از ترس
فرهنگ لغت هوشیار
اقشعرار((اِ ش ِ))
موی بر اندام به پا خاستن، فراهم آمدن پوست ها از ترس
تصویری از اقشعرار
تصویر اقشعرار
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اقرار
تصویر اقرار
با گفتن یا نوشتن، کاری یا امری را پذیرفتن، اعتراف کردن به امری به سود دیگری و به زیان خود، اعتراف، بروز دادن، خستو شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشعار
تصویر اشعار
آگاه کردن، آگاهی دادن، خبر دادن، آگاهانیدن
اشعار داشتن (کردن): خبر دادن، باخبر کردن، آگاه کردن، آگاهی داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشرار
تصویر اشرار
شریرها، بدکارها، صاحب شرّ ها، شرورها، جمع واژۀ شریر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشعار
تصویر اشعار
شعرها، سخنان منظوم، کلامهای موزون، جمع واژۀ شعر
فرهنگ فارسی عمید
(اِ جَ)
خشک شدن گرفتن گیاه و درپیچیدن و خمیدن آن.
لغت نامه دهخدا
(اِ ءِ)
آماده شدن گیاه خشک گردیدن را و پیچیدن.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
لاغر شدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
آرام گرفتن.
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ گُ)
کم شدن موی: ازعر الشعر.
لغت نامه دهخدا
(نَ پَ)
اصعرار ابل، شدید گردیدن شتر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
اسکتان یا دو کرانۀ فرج. (تاج العروس). و رجوع به اشعر شود
لغت نامه دهخدا
(نَ لَ / لِ بَ)
سرخ سپید شدن. (منتهی الارب). اشقر شدن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ پَ رَ دَ / دِ)
گرد گردیدن از درد و ترنجیدن. و ضربه فاصعرر، ای استدار من الوجع مکانه و تقبض. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اصعنرار. و رجوع به اصعنرار شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سپری شدن دم از تاسه و دمه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سخت شدن روز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اَ عِ)
از بنی عجل. یکی از شعرا و فصحای عرب. (ابن الندیم). و در موضع دیگر این نام را ابوعرار العجل الاعرابی آورده است
لغت نامه دهخدا
(نُ تَ / تِ پَرْ وَ)
رسیدن ملخ را آفتاب پس از رفتن آن. (منتهی الارب). رسیدن آفتاب به ملخ و رفتن یا پریدن آن. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ بُ دَ / دُو)
پراکنده شدن
لغت نامه دهخدا
(مَ تَ لَ)
ظاهر شدن و درگرفتن گر: استعرّ الجرب الابل، ظاهر شد و درگرفت گر شتران را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَح ح / اُح ح)
اقطعنان. سپری گردیدن دم (نفس) از دمه و تاسه. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دادن دشنام بعد دشنام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دشنام از پی دشنام دادن
لغت نامه دهخدا
(اِ)
آمادۀ بدی و جنگ و دشنام دادن شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اقرار
تصویر اقرار
سخنی را اعتراف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشرار
تصویر اشرار
جمع شریر، بدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشعار
تصویر اشعار
جمع شعر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقطیرار
تصویر اقطیرار
زرد شدن گیاه پژمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقرار
تصویر اقرار
((اِ))
بروز دادن، مقر آمدن، آشکار گفتن، برپا داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشعار
تصویر اشعار
جمع شعر، موها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشرار
تصویر اشرار
آشوبگران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اقشار
تصویر اقشار
پوسته ها، لایه ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اشعار
تصویر اشعار
سروده ها
فرهنگ واژه فارسی سره