معنی اقشعرار - فرهنگ فارسی معین
معنی اقشعرار
- اقشعرار((اِ ش ِ))
- موی بر اندام به پا خاستن، فراهم آمدن پوست ها از ترس
تصویر اقشعرار
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با اقشعرار
اقشعرار
- اقشعرار
- سیخ شدن مو راست ایستادن مو فراشائیدن (فراشا قشعریره) ترنجیدن موی بر اندام بپا خاستن، فراهم آمدن پوستها از ترس
فرهنگ لغت هوشیار
اقشعرار
- اقشعرار
- موی بر بدن راست شدن، سیخ شدن موهای بدن و در هم کشیده شدن پوست از ترس یا سرما یا علت دیگر
فرهنگ فارسی عمید
اقشعرار
- اقشعرار
- برفراخیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). برفراشیدن از بیم. (المصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
اقذعرار
- اقذعرار
- دادن دشنام بعد دشنام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دشنام از پی دشنام دادن
لغت نامه دهخدا
اقطعرار
- اقطعرار
- اقطعنان. سپری گردیدن دم (نفس) از دمه و تاسه. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
استعرار
- استعرار
- ظاهر شدن و درگرفتن گر: استعَرَّ الجرب الابل، ظاهر شد و درگرفت گر شتران را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
اصقعرار
- اصقعرار
- رسیدن ملخ را آفتاب پس از رفتن آن. (منتهی الارب). رسیدن آفتاب به ملخ و رفتن یا پریدن آن. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا