جدول جو
جدول جو

معنی اقشاب - جستجوی لغت در جدول جو

اقشاب(اَ)
جمع واژۀ قشب. (منتهی الارب). رجوع به قشب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اقطاب
تصویر اقطاب
قطب ها، دو طرف محور کرۀ زمین با مناطق اطراف آن ها، جمع واژۀ قطب
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ قطب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به قطب شود، سپسایگی برگردانیدن اسب را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، بر کون نشستن سگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بدبر نشستن سگ. (منتهی الارب) (آنندراج). بدم وانشستن سگ. و قد نهی عن الاقعاء فی الصلوه و هو ان یضع الیتیه علی عقبیه بین السجدتین. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بلند و بر استخوان چسبان گردیدن سر بینی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دست از طعام بازکشیدن و رغبت نکردن به آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ناخوش داشتن طعام و دست از آن بازکشیدن
لغت نامه دهخدا
(اَقْ)
جمع واژۀ قوب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج قوب، بمعنی چوزه. (آنندراج). رجوع به قوب شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بچهل رسیدن عدد اسبان. (منتهی الارب). صاحب مقنب شدن قوم، نیازمند و درویش گشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). از اضداد است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جابجا سطبر ساختن رسن را، به دشت و خشکی فرود آمدن، سپری شدن توشه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، خالی گردیدن سرای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن) ، خداوند ستور توانا شدن، در قواء شدن قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح قافیه) مختلف الحرکه آوردن قوافی شعر را و برفع و جر و نصب آوردن روی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اقوا. عیبی است از عیوب قافیه و آن مختلف کردن است قافیه ها را باختلاف حرکات نه باختلاف حروف چون قافیۀ گل بکسر با گل بضم و قافیۀ دور بفتح با دور بضم. و اقواء در لغت بمعنی تمام شدن زاد است و چون این عیب بسبب آن میباشد که زاد شاعر که قافیۀ صحیح است تمام شده لهذا این عیب را اقواء نام کردند. (آنندراج) (غیاث اللغات از رسالۀ عطایی). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و مفاتیح شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ قلب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
درآمیختن شراب را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آمیختن شراب. (تاج المصادر بیهقی) ، بسیار دادن کسی را بخشش. (آنندراج) (ناظم الاطباء). تمام کردن عطا را. بسیارکردن و دادن چنانکه بخشش و عطا را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
گیاه خوردنی رویانیدن زمین و سبزه ناک شدن زمین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نیکنامی یا بدنامی خود را ورزیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، از بن برکنده شدن چنانکه ناخن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ج قصب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بمعنی پشت ها و روده ها. رجوع به قصب شود، جمع واژۀ قطع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (دهار). رجوع به قطع شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پراکنده شدن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی)، در خشکسال اندک از طعام آوردن قوم از شهری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)، قضیم خورانیدن ستور را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). جو دادن ستور را. (مجمل اللغه) (تاج المصادر بیهقی). جو بچاروا (چارپا) دادن
لغت نامه دهخدا
(اِ)
به شدن از بیماری چنانکه از جدری، سنگریزه ناک شدن جای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، خاک آلوده گشتن خوابگاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درشت شدن خوابگاه. (المصادر زوزنی) ، درشت وخاک آلوده گردانیدن خوابگاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درشت کردن خوابگاه. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر) ، خاک آلود شدن گوشت پاره، در پی کارهای باریک و دقیق شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، گذاشتن چیزی راسنگریزه و خاک آلوده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
درویش گردیدن پس از توانگری. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شمشیر در نیام کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) ، زمین های آب و گیاه. (آنندراج) : و وقفوا علیهم من النواحی والاقرحه و العقارات جمله کثیره. (ابن الطقطقی ص 127)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ وشب، گروه مردم از هر جنس مقلوب اوباش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). اوشاب از کلمه آشوب فارسی گرفته شده. (المعرب جوالیقی). رجوع به اوباش شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بر پشت شتر قتب نهادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پالان بر اشتر نهادن. (المصادر زوزنی). پالان بر شتر بستن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(اُ)
بسته نمودن و آویخته گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بسته کردن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). اعلاق. (از اقرب الموارد). درآویختن. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(قُ)
نام جایی است، و در اشعار فضل بن عباس از آن یاد شده است. (از معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
گیاههای تر. (غیاث اللغات). جمع واژۀ عشب، یعنی گیاه تر که در اوایل بهار باشد. و یکی از آن عشبه است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یَ بَ نِ تَ)
گیاه تر رویانیدن زمین. گیاهناک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). باگیاه شدن زمین. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
موضعی است در شعر لهبی:
فالهاوتان فکبکب فجتاوب
فالبوص فالافراع من اشقاب.
(معجم البلدان) (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(قِ بَ نِ گَ)
بخشم آوردن کسی را
لغت نامه دهخدا
جمع قطب، نشین ها (قطب را گویند و آن نقطه ای است از فلک) میخ ها (میخ قطب)، پیران دستگیر جمع قطب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشقاب
تصویر اشقاب
جایگاهی است نزدیک مکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقواب
تصویر اقواب
جمع قوب، چوزه ها جوجگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقلاب
تصویر اقلاب
جمع قلب، دستانه ها، دست برنجن ها، سپید دماران
فرهنگ لغت هوشیار
جمع خشب، در تازی بی پیشینه است چوب های خوشبو، جمع خشب. چوبها، چوبهای خوشبو. توضیح این جمع در لغت عرب دیده نشده و ظاهرا تصرف ایرانیان است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقراب
تصویر اقراب
شمشیر درنیام نهادن، لبریز کردن لبالب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انشاب
تصویر انشاب
بند آوردن، آویزاندن آویزان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوشاب
تصویر اوشاب
ولگردان بیسر و پایان، گروه ها مردمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخشاب
تصویر اخشاب
جمع خشب، چوب ها، چوب های خوشبو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقطاب
تصویر اقطاب
جمع قطب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقشار
تصویر اقشار
پوسته ها، لایه ها
فرهنگ واژه فارسی سره
پرنده ای شبیه غاز
فرهنگ گویش مازندرانی