بچهل رسیدن عدد اسبان. (منتهی الارب). صاحب مقنب شدن قوم، نیازمند و درویش گشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). از اضداد است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جابجا سطبر ساختن رسن را، به دشت و خشکی فرود آمدن، سپری شدن توشه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، خالی گردیدن سرای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن) ، خداوند ستور توانا شدن، در قواء شدن قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح قافیه) مختلف الحرکه آوردن قوافی شعر را و برفع و جر و نصب آوردن روی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اقوا. عیبی است از عیوب قافیه و آن مختلف کردن است قافیه ها را باختلاف حرکات نه باختلاف حروف چون قافیۀ گل بکسر با گل بضم و قافیۀ دور بفتح با دور بضم. و اقواء در لغت بمعنی تمام شدن زاد است و چون این عیب بسبب آن میباشد که زاد شاعر که قافیۀ صحیح است تمام شده لهذا این عیب را اقواء نام کردند. (آنندراج) (غیاث اللغات از رسالۀ عطایی). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و مفاتیح شود
بچهل رسیدن عدد اسبان. (منتهی الارب). صاحب مقنب شدن قوم، نیازمند و درویش گشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). از اضداد است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جابجا سطبر ساختن رسن را، به دشت و خشکی فرود آمدن، سپری شدن توشه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، خالی گردیدن سرای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن) ، خداوند ستور توانا شدن، در قواء شدن قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح قافیه) مختلف الحرکه آوردن قوافی شعر را و برفع و جر و نصب آوردن روی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اقوا. عیبی است از عیوب قافیه و آن مختلف کردن است قافیه ها را باختلاف حرکات نه باختلاف حروف چون قافیۀ گِل بکسر با گل بضم و قافیۀ دور بفتح با دور بضم. و اقواء در لغت بمعنی تمام شدن زاد است و چون این عیب بسبب آن میباشد که زاد شاعر که قافیۀ صحیح است تمام شده لهذا این عیب را اقواء نام کردند. (آنندراج) (غیاث اللغات از رسالۀ عطایی). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و مفاتیح شود
درآمیختن شراب را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آمیختن شراب. (تاج المصادر بیهقی) ، بسیار دادن کسی را بخشش. (آنندراج) (ناظم الاطباء). تمام کردن عطا را. بسیارکردن و دادن چنانکه بخشش و عطا را. (منتهی الارب)
درآمیختن شراب را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آمیختن شراب. (تاج المصادر بیهقی) ، بسیار دادن کسی را بخشش. (آنندراج) (ناظم الاطباء). تمام کردن عطا را. بسیارکردن و دادن چنانکه بخشش و عطا را. (منتهی الارب)
ج قصب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بمعنی پشت ها و روده ها. رجوع به قصب شود، جمع واژۀ قطع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (دهار). رجوع به قطع شود
ج ِقُصب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بمعنی پشت ها و روده ها. رجوع به قصب شود، جَمعِ واژۀ قِطع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (دهار). رجوع به قطع شود
شمشیر در نیام کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) ، زمین های آب و گیاه. (آنندراج) : و وقفوا علیهم من النواحی والاقرحه و العقارات جمله کثیره. (ابن الطقطقی ص 127)
شمشیر در نیام کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) ، زمین های آب و گیاه. (آنندراج) : و وقفوا علیهم من النواحی والاقرحه و العقارات جمله کثیره. (ابن الطقطقی ص 127)
جمع واژۀ وشب، گروه مردم از هر جنس مقلوب اوباش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). اوشاب از کلمه آشوب فارسی گرفته شده. (المعرب جوالیقی). رجوع به اوباش شود
جَمعِ واژۀ وِشْب، گروه مردم از هر جنس مقلوب اوباش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). اوشاب از کلمه آشوب فارسی گرفته شده. (المعرب جوالیقی). رجوع به اوباش شود