جدول جو
جدول جو

معنی اقزع - جستجوی لغت در جدول جو

اقزع
(اَ زَ)
ستور جای جای پشم ریخته در بهاران. و همچنین کبش اقزع. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ستور یا کبش که در بهاران جای جای از پشم آن ریخته باشد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اقرع
تصویر اقرع
شمشیر نیکوآهن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ فَ)
مردی که گوش و پای او برگردیده باشد. (از اقرب الموارد). مرد که انگشتان پای او برگردیده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انگشتان پای واپس جسته. (تاج المصادر بیهقی) ، کلاه دراز پوشیدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ قَزْ زَ)
شتاب رو و سبک. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). سریع و خفیف از هر چیز. (از اقرب الموارد) ، نویدرسان که جهت بشارت مجرد و از اشغال دیگر فارغ کرده باشند او را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، اسب برکنده و تنک موی پیشانی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). اسبی که موی پیشانی وی کنده شده و تنک گردیده باشد و گویند اسبی که خلقهً تنک موی پیشانی باشد. (از اقرب الموارد) ، مرد تنک موی پیشانی از سرشت. (منتهی الارب) (آنندراج). مردی که از سرشت موی پیشانی وی تنک باشد. (ناظم الاطباء) ، مرد تنک موی سبک رفتار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آن که بر سر وی جز چند تار موی پراکنده نباشد و باد آنها را پریشان کند. (از اقرب الموارد) ، اسب آماده به دوانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
آمادۀ دویدن شدن اسب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پراکنده شدن قوم. (از اقرب الموارد). تقشع ابر. (از اقرب الموارد). و رجوع به تقشع شود
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
بجزع تر. جازع تر
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
فزیعتر. (از یادداشت دهخدا) ، یک طرف انداختن. دور انداختن. (ناظم الاطباء). افکندن و رها کردن است. (مجمع الفرس بنقل شعوری) ، چسبیدن، بستن. (ناظم الاطباء) ، محکم نگاه داشتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
پسین تیر که در کیش ماند، ردی باشد یا جید. یا آن بهترین تیرها باشد که جهت شداید و پیکار سخت نگاه دارند، یا ردی تر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). آخر تیر که در جعبه بماند. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی).
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
کل. (مهذب الاسماء) (آنندراج) (غیاث اللغات) (شرح نصاب). مردکل (کچل) که موی سر او بعلتی افتاده باشد. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ لِ)
ستم کردن بر کسی در گفتار. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
گرگ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و به پرنده بطور استعاره اطلاق میشود. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، گرفتن چیزی را: اقصال ّ به اقصئلالاً، قبض علیه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
ضعیف. (مهذب الاسماء) ، برگزیدن، ذخیره داشتن شتر قصیه را، نگاه داشتن اطراف لشکر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، بپایان چیزی رسیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
اشرف. (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بزرگ و گرامی نسب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، حکم کننده تر. (آنندراج) (غیاث اللغات). باحکم تر. بافرمان تر. (ناظم الاطباء) ، کاربرتر. (یادداشت مؤلف) : اقضی من الدرهم
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
مرد دست بریده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد). بریده دست. (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
(اَ طُ)
جمع واژۀ قطع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قطع شود، سخت پیر شدن و پیر شکسته شدن
لغت نامه دهخدا
(اَ لُ)
جمع واژۀ قلع. (منتهی الارب). توشه دانهای شبان، جمع واژۀ قمیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قمیر شود
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
خوارتر. یقال: هو اقتع منه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
آنکه در بن مژۀ او آبله ریزه بردمیده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ج، قمع. (منتهی الارب)، اندک خورش شدن. (تاج المصادر بیهقی)، پیوسته قهوه (می) خوردن، فرمانبرداری سلطان کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
شتری که در سر آن بلندی و در کرانۀ گردن وی پستی باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَقْ وُ)
جمع واژۀ قاع. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به قاع شود، آسیب و آفت. (ناظم الاطباء). به معنی آسیب و هلاکت است که آک نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری). آسیب و هلاکت و آفت. (آنندراج) (از برهان) :
عدوی تو که چو هیزم شکسته باد مدام
هنوز حادثه می سوزدش در آتش اک.
منصور شیرازی (از فرهنگ خطی).
ورجوع به آک شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
مرد موی رفتۀ هر دو پیشانی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). آنک موی از دو سوی پیشانی وی بشده باشد. (تاج المصادر بیهقی). آنکه موی ندارد بپیش سر. (مهذب الاسماء). مؤنث آن زعراء است نه نزعاء. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه موی دو جانب پیشانی او بشده است و تأنیث آن زعراء باشد بر غیر قیاس. (یادداشت مؤلف) ، جدا شدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال انزال عنه. (ناظم الاطباء). واتر شدن و جدا شدن. (از تاج المصادر بیهقی نسخه خطی ورق 232 الف). جدا شدن. (مصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
بددل تر. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اقمع
تصویر اقمع
پیس چشم مژه سوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهزع
تصویر اهزع
واپسین تیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقرع
تصویر اقرع
کل کچل بی گیاه مو ریخته کل کچل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقشع
تصویر اقشع
گرام نژاد بزرگ تبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقطع
تصویر اقطع
مرد دست بریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقفع
تصویر اقفع
سر به زیر، انگشت برگشته، دم کوتاه: جانور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قزع
تصویر قزع
دیگ افزار داربوی، تخم پیاز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقرع
تصویر اقرع
((اَ رَ))
کل، کچل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقطع
تصویر اقطع
((اَ طَ))
دست بریده، بی دست، دزد، راهزن، جمع اقاطع
فرهنگ فارسی معین