جمع واژۀ عرش، بمعنی تخت و سریر پادشاه و تخت رب العالمین و سقف خانه، و رکن چیزی و جز آن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به عرش شود.
جَمعِ واژۀ عَرش، بمعنی تخت و سریر پادشاه و تخت رب العالمین و سقف خانه، و رکن چیزی و جز آن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به عَرش شود.
با هم به نیزه کارزار کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، خاص کردن چیزی را بچیزی، بخش نهادن مهمان را، برگزیدن، بازدوختن توشه دان و پشیزه را میان دو پشیزۀ آن درآوردن. (منتهی الارب) (آنندراج)
با هم به نیزه کارزار کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، خاص کردن چیزی را بچیزی، بخش نهادن مهمان را، برگزیدن، بازدوختن توشه دان و پشیزه را میان دو پشیزۀ آن درآوردن. (منتهی الارب) (آنندراج)
نزدیک کسی رفتن ودرآمیختن، فراهم آوردن ماده بز لب های کس را وقت گشنی. (آنندراج) (ناظم الاطباء). فراهم آوردن ماده بز لب های شرم خود را برای گشنی. (منتهی الارب)
نزدیک کسی رفتن ودرآمیختن، فراهم آوردن ماده بز لب های کس را وقت گشنی. (آنندراج) (ناظم الاطباء). فراهم آوردن ماده بز لب های شرم خود را برای گشنی. (منتهی الارب)
جمع واژۀ قرط. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بمعنی گوشواره. رجوع به قرط شود، سر برداشتن و سر جنبانیدن و شادمانی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ قُرط. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بمعنی گوشواره. رجوع به قرط شود، سر برداشتن و سر جنبانیدن و شادمانی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)