کشتۀ عشق یا جن گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). وفعل آن مجهول بکار رود. (منتهی الارب). کشتن عشق و یا پری کسی را. (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج) ، بهم سوگند خوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن)
کشتۀ عشق یا جن گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). وفعل آن مجهول بکار رود. (منتهی الارب). کشتن عشق و یا پری کسی را. (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج) ، بهم سوگند خوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن)
بینی بریدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دلیری نمودن. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). شجاعت کردن. (اقرب الموارد) ، دلیر کردن کسی را. (ناظم الاطباء) (آنندراج). دلیر گردانیدن کسی را. (منتهی الارب) ، پیش فرستادن. (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بسیار پیشی کردن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، سوگندخورانیدن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، سوگند خوردن. (اقرب الموارد) ، شروع کردن در ایجاد عقد و آغاز کردن در احداث آن. (از تعریفات سیدجرجانی) ، خوشنود شدن: اقدام علی العیب، رضی به. (از اقرب الموارد) ، شجاعت و دلیری و جرأت و جسارت و گستاخی و دلاوری، ثبات و پایداری، جهد و کوشش و سعی، اشتغال، در تداول، پیش رفتگی. (ناظم الاطباء). - اقدام کردن، شروع کردن. پرداختن. پیشی گرفتن در کاری. - اقدام نمودن، تعجیل کردن و شتاب کردن. (ناظم الاطباء) : حکما گویند بر سه کار اقدام ننماید مگر نادانی... (کلیله و دمنه). حاشا که ذات شریف که مصدر افاضت و خیرات است بر حرکتی که موجب تشنیع تواند بود اقدام نماید. (سندبادنامه)
بینی بریدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دلیری نمودن. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). شجاعت کردن. (اقرب الموارد) ، دلیر کردن کسی را. (ناظم الاطباء) (آنندراج). دلیر گردانیدن کسی را. (منتهی الارب) ، پیش فرستادن. (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بسیار پیشی کردن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، سوگندخورانیدن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، سوگند خوردن. (اقرب الموارد) ، شروع کردن در ایجاد عقد و آغاز کردن در احداث آن. (از تعریفات سیدجرجانی) ، خوشنود شدن: اقدام علی العیب، رضی به. (از اقرب الموارد) ، شجاعت و دلیری و جرأت و جسارت و گستاخی و دلاوری، ثبات و پایداری، جهد و کوشش و سعی، اشتغال، در تداول، پیش رفتگی. (ناظم الاطباء). - اقدام کردن، شروع کردن. پرداختن. پیشی گرفتن در کاری. - اقدام نمودن، تعجیل کردن و شتاب کردن. (ناظم الاطباء) : حکما گویند بر سه کار اقدام ننماید مگر نادانی... (کلیله و دمنه). حاشا که ذات شریف که مصدر افاضت و خیرات است بر حرکتی که موجب تشنیع تواند بود اقدام نماید. (سندبادنامه)
حیله ساختن. کار ساختن. (تاج المصادر). حیلت کردن. (مؤید الفضلاء). حیله انگیختن. (غیاث). چاره گری. چاره. حیله. (منتهی الارب) : گر بدیدی کارگاه لایزال دست و پایش خشک گشتی ز احتیال. مولوی. آن خیال او بود از احتیال موی ابروی ویست آن نی هلال. مولوی.
حیله ساختن. کار ساختن. (تاج المصادر). حیلت کردن. (مؤید الفضلاء). حیله انگیختن. (غیاث). چاره گری. چاره. حیله. (منتهی الارب) : گر بدیدی کارگاه لایزال دست و پایش خشک گشتی ز احتیال. مولوی. آن خیال او بود از احتیال موی ابروی ویست آن نی هلال. مولوی.
هلاک کردن. بناگاه کشتن (بدین معنی واوی است). (منتهی الارب). (چون واوی بود) هلاک کردن. بناگاه کشتن. (ناظم الاطباء). بناگاه کشتن و هلاک کردن. (آنندراج). هلاک کردن. و بخدعه کشتن و یا فریب دادن و آنگاه بجای خلوت بردن سپس کشتن یادر پنهانی کشتن: اغتاله اغتیالا، اهلکه و قتله علی غره او خدعه فذهب به الی موضع خال فقتله او قتله علی خفیه. (از اقرب الموارد). ناگاه گرفتن و ناگاه کشتن. (تاج المصادر بیهقی). ناآگاه کشتن. ربودن بناگاه. ناگاه گرفتن و کشتن. (یادداشت بخط مؤلف) : و به رسن احتیال خواسته که او را در چاه اغتیال اندازند. (جهانگشای جوینی). چون از نهب اموال و اسر و اغتیال فارغ شدند. (جهانگشای جوینی).
هلاک کردن. بناگاه کشتن (بدین معنی واوی است). (منتهی الارب). (چون واوی بود) هلاک کردن. بناگاه کشتن. (ناظم الاطباء). بناگاه کشتن و هلاک کردن. (آنندراج). هلاک کردن. و بخدعه کشتن و یا فریب دادن و آنگاه بجای خلوت بردن سپس کشتن یادر پنهانی کشتن: اغتاله اغتیالا، اهلکه و قتله علی غره او خدعه فذهب به الی موضع خال فقتله او قتله علی خفیه. (از اقرب الموارد). ناگاه گرفتن و ناگاه کشتن. (تاج المصادر بیهقی). ناآگاه کشتن. ربودن بناگاه. ناگاه گرفتن و کشتن. (یادداشت بخط مؤلف) : و به رسن احتیال خواسته که او را در چاه اغتیال اندازند. (جهانگشای جوینی). چون از نهب اموال و اسر و اغتیال فارغ شدند. (جهانگشای جوینی).