جدول جو
جدول جو

معنی اقتطاط - جستجوی لغت در جدول جو

اقتطاط
(اِ حِ)
بریدن یا بر پهنا بریدن یا بریدن چیزی درشت و سخت را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، توانا گشتن، جهت خود گزیدن چیزی را، سرزنش کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، افزودن در ارز چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). افزودن در قیمت چیزی. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اقتطاف
تصویر اقتطاف
میوه چیدن، به دست آوردن، گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
(رَ نِ)
به نشیب آمدن. از بالا بزیر آوردن یا افکندن. (منتهی الارب) ، خویشتن داری کردن. (مؤید الفضلاء) (صراح) ، بخشم شدن. (منتهی الارب). خشم گرفتن. (تاج المصادر) ، احتفاظ خود را، اختصاص دادن چیزی خویشتن را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ قطّ. (ناظم الاطباء). رجوع به قط شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پاره ای از چیزی جدا کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پاره ای از چیزی واکردن. (تاج المصادر بیهقی). پاره ای از چیزی بدر کردن. (آنندراج) ، محتاج گردیدن. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، بحث کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
عمامه بستن بی درآوردن آن زیر زنخ. در حدیث است: انه علیه السلام نهی عن الاقتعاط و امر بالتحلی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عمامه بر سر بستن بی تحت الحنک. (تاج المصادر بیهقی). دستار در سر بستن بی تحت الحنک. (المصادر زوزنی). عمامه بستن بر سر بی تلحی. (صراح اللغه) ، بروش دیگری رفتن. (منتهی الارب). بروشی رفتن که دیگری رفته باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اقتدا کردن بکسی و بر راه وی رفتن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
چسبانیدن تکه اندام خود را با فرج ماده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بغایت سبزی و تازگی رسیدن مرغزار. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
قسمت کردن و بهرۀ خود گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَمْ بَ اَ)
اخطاط. نشان بنا برکشیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). طرح ریزی کردن. خط برکشیدن گرد زمین و حدّ پیدا کردن برای بناء و جز آن: انه الّذی اختط اساس الجامع بالقاهره مما یلی باب الفتوح. (ابن خلکان).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پوشیدن چیزی را، کم چرانیدن ستور را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
میوه چیدن.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فروخوابانیدن شتر ناقه را، تیره ای که بسبزی زند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنچه رنگی نزدیک به غثره دارد. ما لونه الغثره و هو قریب من الاغبر. و هی غثراء. ج، غثر. (از اقرب الموارد) ، گلیم بسیارپشم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گلیمهایی که پشم بسیار دارد. ماکثر صوفه من الاکسیه. (از اقرب الموارد) ، چغزلاوه. (منتهی الارب) (آنندراج). (ناظم الاطباء). طحلب. (از اقرب الموارد) ، بسیار از هر چیزی، مرغی است آبی درازگردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مرغی است درازگردن. (از اقرب الموارد) ، شیر بیشه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شیر بیشه بجهت رنگ آن. (از اقرب الموارد) ، گرگ بخاطر رنگ آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
جور کردن بر کسی در حکم. (منتهی الارب) (آنندراج). ستم کردن. (تاج المصادر بیهقی). از حد درگذشتن. (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
پیسه گردیدن، برگ درآوردن، گرفتن روزینه (روزینه شورزغال ترکی یا سیورغال)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتطام
تصویر ارتطام
در گل ماندن، در گل افکندن، فرورفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتهاط
تصویر ارتهاط
فراهم آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتباط
تصویر ارتباط
ربط، بستن، بربستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتطاب
تصویر احتطاب
هیمه بندی هیزم شکنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتطام
تصویر احتطام
شکسته شدن شکستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتلاط
تصویر احتلاط
ستیهیدن ستیهش (لجاجت)، سوگند خوردن، ستاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتیاط
تصویر احتیاط
استوار کاری کردن، به هوش کاری کردن، دور اندیشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختباط
تصویر اختباط
شب دریوزگی شرم دریوزگی: گدایی با شرمزدگی در شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختراط
تصویر اختراط
شمشیر کشی شمشیر از نیام بر کشیدن پافشاری در گریه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختطاء
تصویر اختطاء
گام نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختطات
تصویر اختطات
جمع اختط
فرهنگ لغت هوشیار
دزدگوشی (استراق سمع)، ربودن تند ربودن ربودن همچون برق، استراق سمع کردن (شیطان)، خیر ه کردن چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختلاط
تصویر اختلاط
آمچ آمیزش درآمیختگی خلیس، شوریدگی، همگمی آمیخته شدن، درهم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتطاط
تصویر اشتطاط
ستمداوری
فرهنگ لغت هوشیار
میوه چینی چیدن میوه چیدن، فرا رسیدن موسم میوه چیدن، برداشتن فرا گرفتن،جمع اقتطافات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختطاط
تصویر اختطاط
کشکیدن (کشک کشه خط)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتطاع
تصویر اقتطاع
جدا کردن، قطع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استراط
تصویر استراط
فرو خوردن فرو دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختطاط
تصویر اختطاط
((اِ تِ))
خط بر چهره دمیدن، ریش درآوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقتطاف
تصویر اقتطاف
((اِ تِ))
میوه چیدن، فرارسیدن موسم میوه چیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقتطاع
تصویر اقتطاع
((اِ تِ))
جدا کردن، بریدن، قسمتی از چیزی را گفتن
فرهنگ فارسی معین