جدول جو
جدول جو

معنی اقتراح - جستجوی لغت در جدول جو

اقتراح
خواستار شدن از دیگران که دربارۀ مطلبی نظر بدهند، پرسیدن از صاحب نظران دربارۀ موضوعی، برگزیدن و اختیار کردن چیزی
تصویری از اقتراح
تصویر اقتراح
فرهنگ فارسی عمید
اقتراح(اِ تِ)
درخواستن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). سئوال کردن. (غیاث اللغات).
- اقتراح کردن، درخواستن. طلبیدن:
ادب را برسمش کنند اقتراح
خرد را به رایش کنند امتحان.
عنصری.
از بهر بزرگ زادگی توکه دست تنگ شده ای و بر ما اقتراحی کنی ترا حقی گزاریم. (تاریخ بیهقی).
ازو عقل در فضل کرد اقتراحی
وزو بخت در جود کرد امتحانی.
معزی.
، از بن درافتادن دیوار، از جای رفتن چیزی، به خواهش گرفتن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
اقتراح
بی مقدمه و بی اندیشه سخن گفتن
تصویری از اقتراح
تصویر اقتراح
فرهنگ لغت هوشیار
اقتراح((اِ تِ))
خواستن، آرزو کردن، بی اندیشه سخن گفتن و به قریحه خود امری تازه آوردن، برگزیدن چیزی، درباره مسئله ای از دیگران نظر خواستن، پرسش، جمع اقتراحات
تصویری از اقتراح
تصویر اقتراح
فرهنگ فارسی معین
اقتراح
استفسار، پرسش، پرسیدن، سوال، همه پرسی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اقتراب
تصویر اقتراب
به همدیگر نزدیک شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقتران
تصویر اقتران
قرین شدن، نزدیک شدن و یار شدن به دیگری، نزدیکی و پیوستگی، قرار گرفتن دو ستاره در یک درجه ودقیقۀ یک برج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقتراف
تصویر اقتراف
کسب کردن، گردآوردن مال، گناه کردن، متهم شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقتراع
تصویر اقتراع
قرعه زدن، قرعه کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
خداوند شتران آبله زده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
با یکدیگر قرین شدن. (المصادر زوزنی). قرین شدن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن). یار شدن به دیگری. (آنندراج) (منتهی الارب) (صراح اللغه) (ناظم الاطباء) :
با آتشت موازنه وز خاکت ارتفاع
با اخترت مقابله با رایت اقتران.
خواجوی کرمانی.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ورزیدن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). کسب کردن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
با یکدیگر قرعه زدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). قرعه زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پشک انداختن. استهام.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
وام گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قرض گرفتن. قرض ستاندن. وام ستدن. (تاج المصادر بیهقی). وام بستدن. (المصادر زوزنی) ، گوشت از استخوان باز کردن و خوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
با هم به نیزه کارزار کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، خاص کردن چیزی را بچیزی، بخش نهادن مهمان را، برگزیدن، بازدوختن توشه دان و پشیزه را میان دو پشیزۀ آن درآوردن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
آرام گرفتن.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نزدیک شدن. (ترجمان القرآن جرجانی). همدیگر نزدیک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). به همدیگر نزدیک شدن. (ناظم الاطباء). نزدیک آمدن. (غیاث اللغات از لطائف). قرب. (المصادر زوزنی) : اقتربت الساعه وانشق القمر. (قرآن 1/54)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
میزبانی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شوربا بکفگیر برگرفتن، پاره ای از مال کسی گرفتن. یقال: اقتطعت قطیعاً من غنم فلان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، (اصطلاح معانی و بیان) اقتطاع نزد اهل معانی حذف بعض کلمه است. ابن اثیر ورود آن را درقرآن منکر است و بعضی قول او را رد کرده اند و فواتح سور را از باب اقتطاع دانسته اند بنا بر آنکه هر حرفی از آنها نامی از نامهای خدای تعالی بوده باشد و بعضی ادعا کرده اند که باء در قول خدای تعالی فامسحوا برؤسکم اول کلمه بعض است که باقی آن حذف شده است و ازهمین باب است حذف همزۀ انا در لکنا هو اﷲ ربی زیرااصل آن لکن انا بوده است. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سفوف کردن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). کفلمه کردن. (یادداشت مؤلف) ، قحط رسانیدن در زمین و قحطناک گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، گاییدن بی انزال، به خشکسال رسیدن قوم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قحط رسیدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(شِ سَ / سُ)
کسب کردن. (منتهی الارب). اکتساب.
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
سرور و شادمانی کردن. (آنندراج) (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اتراح
تصویر اتراح
اندوهان اندوهگین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتراح
تصویر افتراح
سرور و شادمانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
میزبانی و نیکوئی با میهمان، نیکو داشت، پیروی، مهمانی خواستن، فراروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتراب
تصویر اقتراب
به یکدیگر نزدیک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
وام گرفتن وام ستدن بریدن وام گرفتن قرض کردن وام ستدن،جمع اقتراضات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتراع
تصویر اقتراع
قرعه کشی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ورزیدن، گناه کردن، الفنجیدن به دست آوردن ورزیدن، گناه کردن، کسب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
نزدیکی نزدی نزدیک شدن فرایی همچسبی گرد آمدن برابر شدن یار گشتن قرین شدن، نزدیک شدن ستاره ای بستاره دیگر، نزدیکی پیوستگی، جمع اقترانات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتراح
تصویر اجتراح
ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتراب
تصویر اقتراب
((اِ تِ))
نزدیک شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقتراض
تصویر اقتراض
((اِ تِ))
وام گرفتن، قرض کردن، جمع اقتراضات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقتران
تصویر اقتران
((اِ تِ))
قرین شدن، نزدیک شدن ستاره ای به ستاره دیگر، نزدیکی، پیوستگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقتراف
تصویر اقتراف
((اِ تِ))
کسب کردن، کسب معاش کردن، گناه کردن، به جا آوردن، وزیدن
فرهنگ فارسی معین