درخواستن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). سئوال کردن. (غیاث اللغات). - اقتراح کردن، درخواستن. طلبیدن: ادب را برسمش کنند اقتراح خرد را به رایش کنند امتحان. عنصری. از بهر بزرگ زادگی توکه دست تنگ شده ای و بر ما اقتراحی کنی ترا حقی گزاریم. (تاریخ بیهقی). ازو عقل در فضل کرد اقتراحی وزو بخت در جود کرد امتحانی. معزی. ، از بن درافتادن دیوار، از جای رفتن چیزی، به خواهش گرفتن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
درخواستن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). سئوال کردن. (غیاث اللغات). - اقتراح کردن، درخواستن. طلبیدن: ادب را برسمش کنند اقتراح خرد را به رایش کنند امتحان. عنصری. از بهر بزرگ زادگی توکه دست تنگ شده ای و بر ما اقتراحی کنی ترا حقی گزاریم. (تاریخ بیهقی). ازو عقل در فضل کرد اقتراحی وزو بخت در جود کرد امتحانی. معزی. ، از بن درافتادن دیوار، از جای رفتن چیزی، به خواهش گرفتن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
با یکدیگر قرین شدن. (المصادر زوزنی). قرین شدن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن). یار شدن به دیگری. (آنندراج) (منتهی الارب) (صراح اللغه) (ناظم الاطباء) : با آتشت موازنه وز خاکت ارتفاع با اخترت مقابله با رایت اقتران. خواجوی کرمانی.
با یکدیگر قرین شدن. (المصادر زوزنی). قرین شدن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن). یار شدن به دیگری. (آنندراج) (منتهی الارب) (صراح اللغه) (ناظم الاطباء) : با آتشت موازنه وز خاکت ارتفاع با اخترت مقابله با رایت اقتران. خواجوی کرمانی.
با هم به نیزه کارزار کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، خاص کردن چیزی را بچیزی، بخش نهادن مهمان را، برگزیدن، بازدوختن توشه دان و پشیزه را میان دو پشیزۀ آن درآوردن. (منتهی الارب) (آنندراج)
با هم به نیزه کارزار کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، خاص کردن چیزی را بچیزی، بخش نهادن مهمان را، برگزیدن، بازدوختن توشه دان و پشیزه را میان دو پشیزۀ آن درآوردن. (منتهی الارب) (آنندراج)
نزدیک شدن. (ترجمان القرآن جرجانی). همدیگر نزدیک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). به همدیگر نزدیک شدن. (ناظم الاطباء). نزدیک آمدن. (غیاث اللغات از لطائف). قرب. (المصادر زوزنی) : اقتربت الساعه وانشق القمر. (قرآن 1/54)
نزدیک شدن. (ترجمان القرآن جرجانی). همدیگر نزدیک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). به همدیگر نزدیک شدن. (ناظم الاطباء). نزدیک آمدن. (غیاث اللغات از لطائف). قرب. (المصادر زوزنی) : اقتربت الساعه وانشق القمر. (قرآن 1/54)
شوربا بکفگیر برگرفتن، پاره ای از مال کسی گرفتن. یقال: اقتطعت قطیعاً من غنم فلان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، (اصطلاح معانی و بیان) اقتطاع نزد اهل معانی حذف بعض کلمه است. ابن اثیر ورود آن را درقرآن منکر است و بعضی قول او را رد کرده اند و فواتح سور را از باب اقتطاع دانسته اند بنا بر آنکه هر حرفی از آنها نامی از نامهای خدای تعالی بوده باشد و بعضی ادعا کرده اند که باء در قول خدای تعالی فامسحوا برؤسکم اول کلمه بعض است که باقی آن حذف شده است و ازهمین باب است حذف همزۀ انا در لکنا هو اﷲ ربی زیرااصل آن لکن انا بوده است. (کشاف اصطلاحات الفنون)
شوربا بکفگیر برگرفتن، پاره ای از مال کسی گرفتن. یقال: اقتطعت قطیعاً من غنم فلان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، (اصطلاح معانی و بیان) اقتطاع نزد اهل معانی حذف بعض کلمه است. ابن اثیر ورود آن را درقرآن منکر است و بعضی قول او را رد کرده اند و فواتح سور را از باب اقتطاع دانسته اند بنا بر آنکه هر حرفی از آنها نامی از نامهای خدای تعالی بوده باشد و بعضی ادعا کرده اند که باء در قول خدای تعالی فامسحوا برؤسکم اول کلمه بعض است که باقی آن حذف شده است و ازهمین باب است حذف همزۀ انا در لکنا هو اﷲ ربی زیرااصل آن لکن انا بوده است. (کشاف اصطلاحات الفنون)