جدول جو
جدول جو

معنی اقتتال - جستجوی لغت در جدول جو

اقتتال
(اِ تِ)
کشتۀ عشق یا جن گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). وفعل آن مجهول بکار رود. (منتهی الارب). کشتن عشق و یا پری کسی را. (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج) ، بهم سوگند خوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن)
لغت نامه دهخدا
اقتتال
جنگیدن کشت و کشتار
تصویری از اقتتال
تصویر اقتتال
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
به کلیدانه بسته شدن در. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بسیار خیار گردیدن قوم، مال و جز آن فراهم آوردن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ قتل. رجوع به قتل شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
یکی بعد دیگری برآمدن قوم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ نُ / نِ / نَ)
گوش نهادن بر راز قوم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
از بیخ برکندن چیزی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بر پشت شتر قتب نهادن. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد از صحاح)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
از سر نو کردن کاری را.
لغت نامه دهخدا
(اِ رِمْ)
چیزی بدل چیزی گرفتن. (آنندراج) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دور کردن گل رز را و پاشیدن آن را. (منتهی الارب). دور کردن شکوفۀ رز را و استخراج نمودن آنرا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بریدن، کسب کردن. (غیاث اللغات از کنز و لطائف) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
فرا کشتن آمدن. (تاج المصادر بیهقی). با کشتن دادن. (المصادر زوزنی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جای گرفتن آب گشن در زهدان ماده، سیر شدن ستور، فربه شدن ستور و بنهایت رسیدن فربهی، نانخورش ساختن از قراره. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، گرفتن قراره از بن دیگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به آب خنک غسل آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، جستن باقی ماندۀ علف دربطن وادی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از احتمال
تصویر احتمال
باربر گرفتن، حمل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتیال
تصویر احتیال
حیله ومکر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختبال
تصویر اختبال
کم خردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتلال
تصویر احتلال
فرود آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتجال
تصویر ارتجال
بالبداهه سرائیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتکال
تصویر احتکال
دشوارشدن، آموختن زبان پارسی پس از زبان تازی
فرهنگ لغت هوشیار
آراستگی، گردهمایی، بزمیدن (بزم کردن)، گزافکویی آراسته شدن زینت گرفتن، گرد آمدن مردم انجمن شدن گرد آمدن گروهی در مجلس، بزم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتبال
تصویر احتبال
برانگیختن، برانگیخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختتام
تصویر اختتام
خاتمه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختتاء
تصویر اختتاء
رنگ پریدگی بیم زدگی، ربودن، خود داری، فروتنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتذال
تصویر ابتذال
خواروکهنه کردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختتان
تصویر اختتان
دول بریدن خروسه بری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختزال
تصویر اختزال
انفرادی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختلال
تصویر اختلال
فریب دادن، راز شنیدن درهم برهمی به هم ریختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختیال
تصویر اختیال
بزرگ منشی و گردنکشی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتذال
تصویر اجتذال
شادمانی کردن شادمانی شادمانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتمال
تصویر اجتمال
پیه گذاری، پیه مالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتزال
تصویر ابتزال
شکافتن، شکافته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
ترشدن، بهبودی، نیک انجامی تر شدن، از بیماری به شدن، نیکو شدن حال پس از بدی و سختی، آب بزیر پوست کسی دویدن پس از نزاری. تر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتهال
تصویر ابتهال
زاری، دعا و زاری، تضرع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتال
تصویر اقتال
جمع قتل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتذال
تصویر ابتذال
بی ارجی، پرهیز، پیش پاافتادگی، خوارگرایی
فرهنگ واژه فارسی سره