جدول جو
جدول جو

معنی اقتال - جستجوی لغت در جدول جو

اقتال
(اِ تِ)
فرا کشتن آمدن. (تاج المصادر بیهقی). با کشتن دادن. (المصادر زوزنی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جای گرفتن آب گشن در زهدان ماده، سیر شدن ستور، فربه شدن ستور و بنهایت رسیدن فربهی، نانخورش ساختن از قراره. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، گرفتن قراره از بن دیگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به آب خنک غسل آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، جستن باقی ماندۀ علف دربطن وادی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
اقتال
(اَ)
جمع واژۀ قتل. رجوع به قتل شود
لغت نامه دهخدا
اقتال
جمع قتل
تصویری از اقتال
تصویر اقتال
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اقبال
تصویر اقبال
(دخترانه و پسرانه)
خوشبختی، سعادت، در باور مردم آنچه باعث خوشبختی شود، بخت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اقوال
تصویر اقوال
قول ها، قلب سپاه در میدان جنگ ها، جمع واژۀ قول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقبال
تصویر اقبال
رو آوردن دولت، بخت، طالع، روی آوردن، پیش آمدن و روی آوردن به چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقیال
تصویر اقیال
سروران، رؤسا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقلال
تصویر اقلال
بی چیز شدن، درویش و مستمند شدن، درویشی، تهی دستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقفال
تصویر اقفال
قفل ها، کلیدان ها، جمع واژۀ قفل
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ قتاد و آن درختی است سخت خارناک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، نیکویی کردن با مهمان، مهمانی خواستن، در پی بلاد رفتن و طلب کردن برفتن از شهری بشهری. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، خواندن قرآن را، پیروی کردن کسی را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ قتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بمعنی کرانه و جانب. (آنندراج) (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نفقه را بر عیال تنگ کردن. (ترجمان القرآن) (منتهی الارب). نفقه تنگ داشتن. (تاج المصادر) (ناظم الاطباء) ، به تحکم از کسی چیزی را خواستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خواستن چیزی بی تأمل و فکر. (آنندراج) ، در وقت و بی اندیشه گفتن و از خود برآوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بی اندیشه سخن گفتن. (آنندراج) ، نو پیدا کردن چیزی را بی آنکه آنرا از کسی شنیده باشند، برگزیدن چیزی را و اختیار کردن، سوار شدن شتری را که هنوز بر وی سوار نشده باشند، در جای بی آب چاه کندن. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تمام دندان شدن ستور. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
اندک طعام یا بی طعام شدن، کسب کردن، سعایت کردن نسبت بکسی و بدی نمودن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
از سر نو کردن کاری را.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
کشتۀ عشق یا جن گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). وفعل آن مجهول بکار رود. (منتهی الارب). کشتن عشق و یا پری کسی را. (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج) ، بهم سوگند خوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برآمدن غلاف دانۀ سلم و طلع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برآمدن دانۀ سلم و سمر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پراکنده و پاشیده و شکافته و دریده باشد. (برهان). دریده و شکافته و پراکنده و پاشیده باشد. (هفت قلزم). بمعنی پراکنده و شکافته و دریده و برافشانده و افتالیدن مصدر آن است. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). پراکنده و پاشیده. شکافته و دریده و افشان. (ناظم الاطباء). فتار. فتال. (فرهنگ فارسی معین) :
دو نوبهار پدید آمده زاول سال
ز فصل سال و ز وصل شه ستوده خصال
از این بهار شده دست جود درافشان
وزان بهار شده چشم ابر درافتال.
قطران (از فرهنگ ضیا) (از آنندراج).
و در ابیات زیر بحذف همزه ’فتال’ آمده است. (آنندراج) :
جز از گشاد تو در چنبر فلک که برد
فروغ خنجر الماس فعل مغزفتال.
ازرقی هروی (از آنندراج).
آتش و دود چو دنبال یکی طاوسی
که براندوده بطرف دم او قار بود
وان شررگوی (کذا) طاوس بگرد دم خویش
لؤلؤی خرد فتالیده بمنقار بود.
منوچهری (از آنندراج).
نافه را و مشک را و سیم را وجام را
برفراز و برفتال و برفشان و برگرای.
منوچهری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مادام د... دختر نکر، مولد پاریس سال 1766 میلادی نویسندۀ مشهور فرانسوی. وی دارای افکار سیاسی آزادی خواهانه بودو به امر ناپلئون اول تبعید شد و در سال 1817 میلادی درگذشت. افکار ادبی او مبنای رمانتیسم گردید. او راست:دلفین، کرین، آلمان
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گئورگ ارنست. از اطبا و شیمی دانان مشهور آلمان است. در 1660 میلادی در شهرک آنسباخ تولد یافته و در سنۀ 1734 میلادی در برلن درگذشته است. کتاب های بسیار درباره طب و کیمیا و حکمت و فلسفه و زبان لاتن نوشته است. بیشتر شهرت و آوازۀ وی مرهون افکار فلسفی و معلومات شیمی او است که اختصاص به وی داشته است و نیز پاره ای از احوال را منبعث از تأثیر روح دانسته و آن ها را مایۀ اعتراض بر مادیون قرار داده و حرارت حاصل از احتراق و تنفس را به جسمی مفروض که آن را فلوحستیق (ماده شعلۀ) می نامید، منتسب می ساخت، و این فکر را مدت درازی در اروپا پی جوئی می کردند. گرچه عاقبت به جائی نرسید و معلوم شد که فکری واهی بیش نیست، اما باز راه اکتشافاتی برای لاوازیه باز کرد
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بر پشت شتر قتب نهادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پالان بر اشتر نهادن. (المصادر زوزنی). پالان بر شتر بستن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
جنگ، (جنگ را باش خ) از تو آواز القتال رسد و زعد بانگ الامان باشد، (وحشی بافقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتقال
تصویر اتقال
بویناکاندن، بویناک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقیال
تصویر اقیال
بزرگواران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقهال
تصویر اقهال
روان آلودن ناشایستگری (روان نفس)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقوال
تصویر اقوال
جمع قول، سخنها، گفتارها
فرهنگ لغت هوشیار
اندک گرایی اندک یابی، بی برگی بی نوایی، لرز کردن کم کردن اندک کردن، بی چیز شدن درویش شدن مستمند گردیدن، کم کردن، اندک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقفال
تصویر اقفال
بازگشت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقبال
تصویر اقبال
روی به چیزی آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقحال
تصویر اقحال
خشک اندامی نزاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتتال
تصویر اقتتال
جنگیدن کشت و کشتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقفال
تصویر اقفال
((اِ))
قفل کردن، حرکت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقلال
تصویر اقلال
((اِ))
کاستن، بی چیز شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقوال
تصویر اقوال
جمع قول، گفتارها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقبال
تصویر اقبال
((اِ))
روی آوردن، پیش آمدن، روی آوردن بخت، نیکبختی، بهروزی، بخت، طالع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقبال
تصویر اقبال
بخت
فرهنگ واژه فارسی سره