جدول جو
جدول جو

معنی اقتاب - جستجوی لغت در جدول جو

اقتاب(اِ تِ)
بر پشت شتر قتب نهادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پالان بر اشتر نهادن. (المصادر زوزنی). پالان بر شتر بستن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اقتضاب
تصویر اقتضاب
بریدن شاخه از درخت، بدیهه گفتن کلام، در علوم ادبی اشتقاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقطاب
تصویر اقطاب
قطب ها، دو طرف محور کرۀ زمین با مناطق اطراف آن ها، جمع واژۀ قطب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقتراب
تصویر اقتراب
به همدیگر نزدیک شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشتاب
تصویر اشتاب
شتاب، عجله و تندی در کار و حرکت، چالاکی و سرعت، شتافتن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
دست کسی را بریدن. (تاج المصادر بیهقی). بریدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، برگزیدن. (المصادر زوزنی) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (تاج المصادر) ، آتش افروختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بر پشت شتر قتب نهادن. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد از صحاح)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نزدیک شدن. (ترجمان القرآن جرجانی). همدیگر نزدیک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). به همدیگر نزدیک شدن. (ناظم الاطباء). نزدیک آمدن. (غیاث اللغات از لطائف). قرب. (المصادر زوزنی) : اقتربت الساعه وانشق القمر. (قرآن 1/54)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نیکنامی یا بدنامی خود را ورزیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، از بن برکنده شدن چنانکه ناخن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کلک و نی بریدن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). بریدن. (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اِحْ)
لازم و واجب کردن کاری بر کسی. (منتهی الارب) ، میل کردن بکسی، از دین برگشتن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ / اُ)
شتاب. (جهانگیری) (برهان). تعجیل. (برهان). عجله:
نشستند بر نرم ریگ کبود
به اشتاب خوردند چیزی که بود.
فردوسی.
که این باره را نیست پایاب اوی
درنگی شود شیر ز اشتاب اوی.
فردوسی.
یکایک رسن خواستند آن زمان
به اشتاب بستندش اندر میان.
فردوسی.
دو استاد سپاهانی به اشتاب
برون بردند جان از دست غرقاب.
عطار.
نقلست که او را دیدند که بنماز میدوید، گفتند: چه اشتاب است ؟ گفت: این لشکر که بر در شهر است منتظر من اند. گفتند: کدام لشکر؟ گفت: مردگان گورستان. (تذکره الاولیاء عطار).
سبح للّه میکند اشتابشان
تنقیۀ تن میکند از بهر جان.
مولوی.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ عتبه. (یادداشت مؤلف) ، خراشیدن باد زمین را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برکندن باد قشر زمین را. (از اقرب الموارد) ، کندن جای ناکنده را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جای ناکندۀ زمین را کندن. (ازاقرب الموارد) ، دروغ گفتن بی سببی و بهانه ای، دریده و کفته شدن پوست. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، در صحت و تندرستی مردن جوان. (آنندراج) (منتهی الارب). در جوانی بی علتی مرگ دادن. (زوزنی از یادداشت مؤلف) ، پنهان شدن. (از ناظم الاطباء) (آنندراج). کسی را از کسی پنهان داشتن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(هََ)
رضا دادن، دارای اعتبار. قابل اعتبار. سزاوار اعتماد. آنچه میتوان آنرا باور کرد و هر چیز معتبر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
سؤال کردن بعد بی نیازی.
لغت نامه دهخدا
شهریست (ازروس) که چون غریب اندر وی شود بکشند و از وی تیغ وشمشیر خیزد سخت باقیمت که اوی را دوتاه توان کردن وچون دست بازداری بجای خود بازآید. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
اندک طعام یا بی طعام شدن، کسب کردن، سعایت کردن نسبت بکسی و بدی نمودن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارتاب
تصویر ارتاب
سوده شدن و ریختن سوده ریزی، گدایی دربی نیازی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قطب، نشین ها (قطب را گویند و آن نقطه ای است از فلک) میخ ها (میخ قطب)، پیران دستگیر جمع قطب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتاب
تصویر اشتاب
شتاب
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عتبه، آستانه ها خرسندی نمودن، خوشنوداندن: خشنود کردن، بازایستادن جمع عتبه آستانه ها پاشنه های در. یا اعتاب مقدسه. امکنه مقدسه که زیارتگاه مردم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتاب
تصویر اکتاب
نویس آموزی: آموختن نوشتن، نویساندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقواب
تصویر اقواب
جمع قوب، چوزه ها جوجگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقلاب
تصویر اقلاب
جمع قلب، دستانه ها، دست برنجن ها، سپید دماران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقراب
تصویر اقراب
شمشیر درنیام نهادن، لبریز کردن لبالب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتضاب
تصویر اقتضاب
شاخه بریدن بریدن بریدن شاخه از درخت، اشتقاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتراب
تصویر اقتراب
به یکدیگر نزدیک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتباب
تصویر اقتباب
بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتبا
تصویر اقتبا
آراستن، آمادن آماده کردن، کپاه پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتال
تصویر اقتال
جمع قتل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتراب
تصویر اقتراب
((اِ تِ))
نزدیک شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعتاب
تصویر اعتاب
جمع عتبه، آستانه، درگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقطاب
تصویر اقطاب
جمع قطب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقتضاب
تصویر اقتضاب
((اِ تِ))
بریدن شاخه از درخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکتاب
تصویر اکتاب
نویساندن
فرهنگ واژه فارسی سره