جدول جو
جدول جو

معنی اقادیح - جستجوی لغت در جدول جو

اقادیح(اَ)
جمع واژۀ قدح، بمعنی تیر تمام ناتراشیدۀ پر و پیکان نانهاده و تیر قمار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جج قدح. (اقرب الموارد). رجوع به قدح و اقدح شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اقاقیا
تصویر اقاقیا
(دخترانه)
درختی زینتی که گلهای سفید خوشه ای ومعطر دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اقالیم
تصویر اقالیم
اقلیم ها، مملکت ها، کشورها، جمع واژۀ اقلیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقادیر
تصویر تقادیر
تقدیرها، نصیبها، قضا و فرمان خداوند، اندیشیدنها، اندازه گرفتن ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقانیم
تصویر اقانیم
اقنوم ها، اشخاص، کالبدها، اصول و سبب ها، جمع واژۀ اقنوم
اقانیم ثلاثه: در مسیحیت، اب، ابن و روح القدس، سه اقنوم
فرهنگ فارسی عمید
درخت زینتی از خانواده پروانه واران با برگ های مرکب ریز به رنگ سبز روشن که گل های سفید، خوشه ای و معطر دارد، در طب قدیم عصاره یا صمغی که از میوۀ مغیلان گرفته می شده و برای تقویت معده و کبد به کار می رفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقاویل
تصویر اقاویل
قول ها، گفتارها، سخن ها، کلام ها، وعده ها، کنایه از عقیده ها، نظرها، جمع واژۀ قول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقادیر
تصویر مقادیر
مقدارها، اندازه ها، پاره هایی از چیز، پیمانه ها، جمع واژۀ مقدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احادیث
تصویر احادیث
حدیث ها، سخن ها، کلام ها، داستان ها، تازه ها، جدیدها، جمع واژۀ حدیث
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
طیر ابادید، مرغان پریشان، متفرق، پراکنده
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ارجوحه.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
پراکنده بهر سوی: ذهبوا انادید، بهرسوی پراکنده رفتند، و همچنین است ذهبوا تنادید. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ امدوحه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به امدوحه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ اصبوحه. (مهذب الاسماء). رجوع به اصبوحه شود، بااصل شدن مرد. (ناظم الاطباء). نژاده شدن. اصلی شدن. (زوزنی) ، خلیفۀ ثابت رأی گردیدن. (ناظم الاطباء) ، محکم رأی شدن. (تاج المصادر بیهقی). نیکو شدن رأی کسی. (ناظم الاطباء).
- اصالهالرأی، نیکویی آن.
و رجوع به اصالت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تقادیر
تصویر تقادیر
جمع تقدیر، بمعنی قضا و فرمان الهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقازیح
تصویر تقازیح
دیگ افزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احادیث
تصویر احادیث
افسانه ها، سخنها، حدیث، روایات، آثار، اخبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقاویم
تصویر اقاویم
جمع قوم، اقوام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقاویل
تصویر اقاویل
جمع اقوال، گفته ها، گفتارها، جمع الجمع قول، سخنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقانیم
تصویر اقانیم
جمع اقنوم، بن هست ها جمع اقنوم یا اقانیم ثلاثه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقالیم
تصویر اقالیم
جمع اقلیم، کشور
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی شده وریز از درختان درختی از دسته شبدرها از تیره پروانه واران که اصلش از آمریکای شمالی است. این درخت بارتفاع 25 متر هم ممکن است برسد. گلهایش خوشه یی سفید یا صورتی و خوشبوست، عصاره درخت کرت، درختی از دسته گل ابریشمها جزو تیره پروانه واران که در حدود 300 گونه از آن در نواحی مختلف دیده شده. بعضی از گونه های آن بصورت درختچه است و خار دارد چوب آن نسبته سخت و محکم است اقاقیا عقاقیا اقاسیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجادیح
تصویر مجادیح
جمع مجدح، ستارگان فرو رونده جمع مجدح: ستارگان مایل بغروب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقادیم
تصویر مقادیم
جمع مقدم، پیشبودگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقادیر
تصویر مقادیر
جمع مقدار، اندازه ها و پیمانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقاطیع
تصویر اقاطیع
جمع قطیع، گله ها رمه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انادید
تصویر انادید
به گونه رمن پراکندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقالیم
تصویر اقالیم
جمع اقلیم، کشورها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقانیم
تصویر اقانیم
جمع اقنوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقادیر
تصویر تقادیر
((تَ))
جمع تقدیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجادیح
تصویر مجادیح
((م َ))
جمع مجد ح، ستارگان مایل به غروب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقادیر
تصویر مقادیر
((مَ))
جمع مقدار، اندازه ها، مقدارها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقاویل
تصویر اقاویل
جمع اقوال، ججمع قول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احادیث
تصویر احادیث
جمع احدوثه، افسانه ها، سخن ها، جمع حدیث، روایات، اخبار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقاقیا
تصویر اقاقیا
معرب واژه یونانی اکیاکیا، درختی است خاردار با گل های خوشه ای سفید یا صورتی و خوشبو که چوبی سخت و محکم دارد
فرهنگ فارسی معین