جدول جو
جدول جو

معنی افیاق - جستجوی لغت در جدول جو

افیاق
(اِ تِ)
جید گفتن شاعر و معانی خوب و غریب و شگرف آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایاق
تصویر ایاق
پا به زبان ترکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افیال
تصویر افیال
فیل ها، دو مهرۀ شطرنج، جمع واژۀ فیل
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
سخن شگفت و عجب آوردن شاعر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سخت فصیح شدن در شاعری. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ریزه ریزه. یقال: صار البیض افلاقاً، ای متفلقاً، ریزه ریزه گردید تخم مرغ. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
روی بصحت آوردن و افاقه یافتن یا به شدن از بیماری، یا افراق در به شدن از بیماری گویند که بجز یک مرتبه نرسد همچو چیچک. (منتهی الارب) (از آنندراج). رو بصحت آوردن بیمار و افاقه یافتن و به شدن از بیماری. و به شدن آن بیماری که جز یک مرتبه نرسد، مانند آبله. (ناظم الاطباء). از بیماری به شدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ)
نام موضعی است از اعمال مدینه که اکثر بفتح همزه و برخی بکسر همزه ضبط کرده اند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ افرق، یعنی سپیده دم یا سپیدی اول بامداد. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به دزی ج 1 ص 1 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ ثَ)
نیازمند و درویش گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فقیر گردیدن. (آنندراج) (از اقرب الموارد). درویش شدن. (تاج المصادر بیهقی). محتاج شدن. حاجتمند شدن. (یادداشت بخط مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(اَنْ)
جمع واژۀ نیق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بلندترین جای از کوه. (آنندراج). رجوع به نیق شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
با ناز و نعمت شدن سپس سختی و رنج کشی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
لاغر گردیدن شتر و مردن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(کُ)
یوم...، جنگی است. (مجمع الامثال میدانی) ، داروهای معطر خوشبو که طبیب با آن بیماران را معالجه کند. یقال: فوه و افواه مثل سوق و اسواق ثم افاویه. (بحر الجواهر). ادویۀ خوشبورا نامند که در اطعمه و اشربه داخل میکنند و محمود سنجری گفته که ادویۀ عطریه طیبه الرائحه است مانند قرنفل و دارچینی و هیل بوا و مانند اینها و حب و دهن و شراب و عرق و قرص. (مخزن الادویه). هر گیاه خوشبوی که در ترکیب عطرها بکار رود. (یادداشت بخط مؤلف).
مانند سنبل و دارچینی و قاقلۀ کبیره و عود و مصطکی و مانند آن. (یادداشت بخط مؤلف) : و کسی را که در معده و امعاء رطوبت باشد نشاید (شراب) مگر جوشیده و افاویه اندرکرده. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). قاقله، هو من الافاویه العطریه. (ابن البیطار)
یوم...، نام یکی از ایام عرب است. این وقعه در بلاد بنی یربوع در موضعی بنام افاق روی داد و عمر بن الجزور فارس بکر بدست معدان بن قعنب تمیمی بقتل رسید. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
موضعی است. (از منتهی الارب). یاقوت آرد: افاق و افیق دو موضع در بلاد بنی یربوع نزدیک به الخصی. در آن موضع یکی از جنگهای عرب روی داد که در آن عمر بن الجزور فارس بکر بدست معدان بن قعنب تمیمی بقتل رسید. (از معجم البلدان). رجوع به یوم افاق شود، آب که در ابر فراهم آید و ساعت بساعت بارد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، افاویق اللیل، اکثر از شب. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَفْ فا)
کسی که در نواحی زمین برای کسب معیشت رود. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ افق، یعنی روی راه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به افق و افق الطرایق شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ فنق، جج فنیق، به معنی گشن نیکو و نجیب که بجهت نجابت و کرامت نرنجانند آنرا و سوار نشوند بر آن. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، فراموش کنانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فراموش گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). فراموش کردن. (مؤید)
لغت نامه دهخدا
(اَفْ)
جمع واژۀ فیقه، بمعنی شیری که میان دو دوشیدن گردآید در پستان. فیق. فیقات. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). و رجوع به فیقه شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
لفظ ترکی است به معنی پیالۀ شرابخوری.
لغت نامه دهخدا
(اَفْ)
جمع واژۀ فی ٔ، بمعنی سایۀ زوال که بعد از گشتن آفتاب باشد. و غنیمت و غیره. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). سایه ها. اظلال. (یادداشت مؤلف) : و ینبت فی رؤس جبال الشامخه و فی الافیاء. (ابن البیطار ذیل کلمه جنطیان). و رجوع به فی ٔ شود
لغت نامه دهخدا
(اَفْ)
جمع واژۀ فیف، جای برابر و هموار یا بیابانی بی آب. (آنندراج) (ناظم الاطباء). فیاف. فیوف. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سوفار و تیر را در زه کمان نهادن برای انداختن
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
جای باران نارسیده را یافتن و درآمدن در آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یافتن موضعی که باران به آن نرسیده. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَزْ)
جمع واژۀ زیق. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(اَرْ)
جمع واژۀ ریق، به معنی آب دهان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پر گردانیدن خنور و مانند آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پر کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). پر گردانیدن و مانند آن. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
تصویری از افهاق
تصویر افهاق
پرکردن انباشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افیال
تصویر افیال
پارسی تازی شده، جمع فیل، پیلان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افیاف
تصویر افیاف
جمع فیف، زمین های تخت زمین های هموار، بیابانهای بی آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اریاق
تصویر اریاق
جمع ریق، آب دهن ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افواق
تصویر افواق
جمع فوق، سوفارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتیاق
تصویر افتیاق
نیازمندی: نیازمند شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایاق
تصویر ایاق
پا رجل، کاسه پیاله شرابخواری جام ساغر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انیاق
تصویر انیاق
جمع نیق، بلندنای ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایفاق
تصویر ایفاق
جور در آمدن، رده بستن
فرهنگ لغت هوشیار