هر دو راه زن که پیش و پس است یکی گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). بدین معنی ناقص واوی است. (ناظم الاطباء). هر دو مجرای یکی کردن. (المصادر زوزنی). رنج رسانیدن دختری را. گزند رسانیدن مرد بزن بنوع خاص. تصییر المسلکین واحداً. (یادداشت مؤلف). در اصطلاح فقهی: یکی شدن دو مخرج زن بر اثر مقاربت باشد. (از شرایعالاسلام). و در حقیقت آن اختلاف است که مجرای بول و حیض یکی گردد یا مجرای بول و غایط.
هر دو راه زن که پیش و پس است یکی گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). بدین معنی ناقص واوی است. (ناظم الاطباء). هر دو مجرای یکی کردن. (المصادر زوزنی). رنج رسانیدن دختری را. گزند رسانیدن مرد بزن بنوع خاص. تصییر المسلکین واحداً. (یادداشت مؤلف). در اصطلاح فقهی: یکی شدن دو مخرج زن بر اثر مقاربت باشد. (از شرایعالاسلام). و در حقیقت آن اختلاف است که مجرای بول و حیض یکی گردد یا مجرای بول و غایط.
نیکویی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (تفلیسی) : واجب نبود بکس بر افضال و کرم واجب باشد هرآینه شکر نعم تقصیر نکرد خواجه در ناواجب من در واجب چگونه تقصیر کنم. رودکی (از یادداشت مؤلف). یکی نامداری که از پشت آدم نیامدبه افضال او هیچ فضلی. منوچهری. مهترانند مفضل و هر یک اندر افضال جاودانه زیاد. مسعودسعد. درخت اقبال را همچو زمین رادرخت بنان افضال را همچو قلم را بنان. مسعودسعد. من غلام آنکه نفروشد وجود جز بدان سلطان با افضال و جود. مولوی. دست زن در ذیل صاحب دولتی تا زافضالش بیابی رفعتی. مولوی.
نیکویی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (تفلیسی) : واجب نبود بکس بر افضال و کرم واجب باشد هرآینه شکر نعم تقصیر نکرد خواجه در ناواجب من در واجب چگونه تقصیر کنم. رودکی (از یادداشت مؤلف). یکی نامداری که از پشت آدم نیامدبه افضال او هیچ فضلی. منوچهری. مهترانند مفضل و هر یک اندر افضال جاودانه زیاد. مسعودسعد. درخت اقبال را همچو زمین رادرخت بنان افضال را همچو قلم را بنان. مسعودسعد. من غلام آنکه نفروشد وجود جز بدان سلطان با افضال و جود. مولوی. دست زن در ذیل صاحب دولتی تا زافضالش بیابی رفعتی. مولوی.
ابن فقیه اضاخ را در شمار اعمال مدینه آورده است. (از معجم البلدان). و بقولی اضاخ از اعمال مدینه است و وضاخ نیز گویند. امروءالقیس در ضمن این بیت که ابر را وصف می کند، گوید: فلما ان دنا لقفا اضاخ وهت اعجاز ریقه فخارا. اضایخ نیز آمده است. ابن اعرابی انشاد کرد: صوادر من شوک او اضایخا. (از تاج العروس) اصمعی گوید: و از آبهای تازیان رسیس و آنگاه اراطه است و میان آنها و اضاخ بازاریست و آنرا بنایی است و گروهی از مردم، و در آنجا معدن برم است. (از معجم البلدان) ، دسته ای از تیرها. (از اقرب الموارد)
ابن فقیه اضاخ را در شمار اعمال مدینه آورده است. (از معجم البلدان). و بقولی اضاخ از اعمال مدینه است و وُضاخ نیز گویند. امروءالقیس در ضمن این بیت که ابر را وصف می کند، گوید: فلما ان دنا لقفا اضاخ وهت اعجاز ریقه فخارا. اضایخ نیز آمده است. ابن اعرابی انشاد کرد: صوادر من شوک او اضایخا. (از تاج العروس) اصمعی گوید: و از آبهای تازیان رُسیس و آنگاه اراطه است و میان آنها و اضاخ بازاریست و آنرا بنایی است و گروهی از مردم، و در آنجا معدن برم است. (از معجم البلدان) ، دسته ای از تیرها. (از اقرب الموارد)
ستمگایی کردن، بزرگ تباری، سپاسیدن، بخشندگی افزون کردن زیاد کردن، نیکویی کردن بخشش کردن فزون بخشیدن، سپاس نهادن، افزون آمدن، افزونی در حسب، بخشس، جمع افضالات
ستمگایی کردن، بزرگ تباری، سپاسیدن، بخشندگی افزون کردن زیاد کردن، نیکویی کردن بخشش کردن فزون بخشیدن، سپاس نهادن، افزون آمدن، افزونی در حسب، بخشس، جمع افضالات