جدول جو
جدول جو

معنی افسردنی - جستجوی لغت در جدول جو

افسردنی(اَ سُ دَ)
آنچه قابلیت افسردن در آن باشد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افسردن
تصویر افسردن
پژمرده شدن، دلسرد شدن، اندوهگین شدن، یخ بستن، منجمد شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افسردگی
تصویر افسردگی
دلتنگی، پژمردگی، در علم روانشناسی نوعی بیماری روانی که باعث اختلال در اوضاع اجتماعی و فردی شخص می شود و از نشانه های آن اضطراب، کاهش اشتها، بی خوابی و غیره است
فرهنگ فارسی عمید
(فُ/ فِ سُ دَ)
منجمدشونده. قابل یخ زدن
لغت نامه دهخدا
(کِ دَ اُ دَ)
سرد شدن. یخ بستن. منجمد گردیدن. (برهان) (مؤید) (آنندراج). بربسته شدن. منجمد شدن. (شرفنامه منیری). سرد شدن هر چیزی. (میرزا ابراهیم). انجماد. بستن. یخ بستن. جمود. فسردن. (یادداشت مؤلف) :
زان عقیقین میی که هر که بدید
از عقیق گداخته نشناخت
هر دو یک گوهرند لیک بطبع
این بیفسرد و آن دگر بگداخت.
رودکی.
اندر این سال بمرو ترک آمد بسیار... و زهیر با ترک حرب کرد و سرما بود چنانچه دست از شمشیر افسردی وهم بشکم گوسفند همی کردند و بدست اندر همی گرفتند تا شمشیر بگشادی. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی).
یکی مرد برنا فروبرده بود (اژدها)
بخون و بزهر اندر افسرده بود.
فردوسی.
خون دل لاله در دل لاله
افسرده شد از نهیب کم عمری.
منوچهری.
بفسرد همه خون دل ز اندوه
بگداخت همه مغز استخوانم.
مسعود سعد.
گفت این راز را نگوئی باز
گفت من کی شنیده ام ز تو راز
شرری بود و در هوا افسرد
در تو زاد آن زمان که در من مرد.
سنائی.
آتشین حلقه ز باد افسرده و جسته ز حلق
رفته ساق عرش را خلخال پیچان آمده.
خاقانی.
بسکه کردید از جفا بر جای من
شیر پند افسرد در رگهای من.
مولوی.
چون خدا خواهد که یک تن بفسرد
سردی از صد پوستین هم بگذرد.
مولوی.
کمال شوق ندارند عاشقان صبور
که احتمال ندارد بر آتش افسردن.
سعدی.
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ دَ / دِ)
انجماد و بستگی. (آنندراج). انجماد. (ناظم الاطباء). فسردگی. جمود. بستگی. خدوک. (یادداشت مؤلف) :
ابر که جانداروی پژمردگیست
هم قدری بلغم افسردگی است.
نظامی.
بکار اندر آی این چه پژمردگیست
که پایان بیکاری افسردگیست.
نظامی.
، بمجاز مکر و حیله. (آنندراج). حیله. تزویر. مکر. (فرهنگ فارسی معین). حیله. تزویر. (برهان) ، سحر. افسون. (آنندراج). شونست. سحر. شوبست. جادو. فریب. (ناظم الاطباء). فسون. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اَ شُ دَ)
فشردنی. آنچه قابلیت فشار دادن در آن باشد، بفصاحت سخن گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). چیره زبان شدن. (یادداشت مؤلف) ، بی کفک گردیدن شیر یا منقطع شدن فلۀ آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خالص شدن شیر از فلۀ آن. (آنندراج). ویژه شدن شیر. (تاج المصادر بیهقی) ، شیر خالص دار گشتن گوسپند، پاک و صاف شدن کمیز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). صافی گردیدن بول. (از اقرب الموارد) ، در عید فصح حاضر آمدن نصاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در عید فصح شدن یهود و نصاری و عید گرفتن آن را. (از اقرب الموارد) ، روشن گردیدن بامداد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). روشن گردیدن صبح. (آنندراج). پدید آمدن صبح و آشکار شدن روشنی آن. (از اقرب الموارد). پدید آمدن صبح. (تاج المصادر بیهقی) ، نیکو بیان کردن مرد سخن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آشکارا بیان کردن سخن و مراد خود را. (از اقرب الموارد). تازی زبان شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، پیدا و آشکار شدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). واضح گردیدن امری. (ازاقرب الموارد) ، صافی شدن بانگ اسب، خالص شدن آواز شتر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از افسردگی
تصویر افسردگی
انجماد و بستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افسردن
تصویر افسردن
سرد شدن، یخ بستن، منجمد گردیدن، بربسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افسردن
تصویر افسردن
((اَ سُ دَ))
پژمردن، اندوهگین شدن، منجمد گشتن، دلسرد شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افزودنی
تصویر افزودنی
اضافی
فرهنگ واژه فارسی سره
بی رغبتی، بی شوقی، پژمردگی، دلسردی، دلمردگی، گرفتگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از افسردگی
تصویر افسردگی
اكتئابٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از افسردگی
تصویر افسردگی
Languishment, Dejectedness, Dejection, Depression, Gloom, Meagerness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از افسردگی
تصویر افسردگی
abattement, dépression, mélancolie, langueur, maigreur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از افسردگی
تصویر افسردگی
abatimiento, depresión, tristeza, languidez, escasez
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از افسردگی
تصویر افسردگی
уныние , депрессия , мрак , меланхолия , бедность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از افسردگی
تصویر افسردگی
Niedergeschlagenheit, Depression, Trübsinn, Schwermut, Magerkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از افسردگی
تصویر افسردگی
відчай , депресія , похмурість , меланхолія , бідність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از افسردگی
تصویر افسردگی
przygnębienie, depresja, smutek, melancholia, nędza
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از افسردگی
تصویر افسردگی
沮丧 , 抑郁 , 阴郁 , 忧郁 , 贫乏
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از افسردگی
تصویر افسردگی
abatimento, depressão, tristeza, melancolia, magreza
دیکشنری فارسی به پرتغالی
غمگینی، افسردگی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از افسردگی
تصویر افسردگی
افسردگی , ڈپریشن , اداسی , کمزوری
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از افسردگی
تصویر افسردگی
হতাশা , বিষণ্নতা , অভাব
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از افسردگی
تصویر افسردگی
huzuni, umaskini
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از افسردگی
تصویر افسردگی
moral bozukluğu, depresyon, kasvet, hüzün, zayıflık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از افسردگی
تصویر افسردگی
낙담 , 우울증 , 우울 , 빈약
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از افسردگی
تصویر افسردگی
落胆 , 鬱病 , 憂鬱 , 貧弱
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از افسردگی
تصویر افسردگی
abbattimento, depressione, tristezza, malinconia, magrezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از افسردگی
تصویر افسردگی
निराशा , अवसाद , उदासी , दुर्बलता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از افسردگی
تصویر افسردگی
keputusasaan, depresi, kesedihan, melankolis, kekurangan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از افسردگی
تصویر افسردگی
ความท้อแท้ , ซึมเศร้า , ความหดหู่ , ความหมองหม่น , ความขาดแคลน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از افسردگی
تصویر افسردگی
neerslachtigheid, depressie, somberheid, melancholie, schraalheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از افسردگی
تصویر افسردگی
ייאוש , דיכאון , דִּכְדּוּךְ , דַלּוּת
دیکشنری فارسی به عبری