جدول جو
جدول جو

معنی افساییده - جستجوی لغت در جدول جو

افساییده(اَ دَ / دِ)
افسون شده. رام شده. رجوع به افسائیده و افسای و افساییدن شود، اندوهگین گشتن. (فرهنگ فارسی معین) ، ناتوان و ضعیف گشتن. (ناظم الاطباء) ، بربسته کردن. منجمد کردن و فسردن. بحذف همزه نیز آمده است. (شرفنامۀ منیری) ، از چیزی و کسی دل سرد شدن. (برهان) (آنندراج) (مؤید). از چیزی دل کسی سرد شدن. (ناظم الاطباء). از چیزی دلسرد شدن. (میرزا ابراهیم) ، خاموش شدن. پژمرده شدن. (فرهنگ شعوری). پژمرده شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
زیاد کننده، افزون کننده، چیزی که قابلیت زیاد شدن دارد، فزاینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افزاییدن
تصویر افزاییدن
افزودن، زیاد کردن، زیاده کردن، بیشتر کردن، بیشتر شدن، افزون شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افرازیده
تصویر افرازیده
افراخته، افراشته، بالابرده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افتالیده
تصویر افتالیده
پراکنده، ریخته، پاشیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افساییدن
تصویر افساییدن
افسون، رام کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افساینده
تصویر افساینده
رام کننده، افسونگر
فرهنگ فارسی عمید
(اَ یَ دَ / دِ)
افسون کننده. رام کننده. تسخیرکننده بافسون. آنکه افساید. (یادداشت مؤلف). و رجوع به افسای و افساییدن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ / دِ)
مالیده. رام شده. رجوع به افساییدن شود
لغت نامه دهخدا
(کِ اُ دَ)
رام کردن. افسون کردن. غلبه کردن خصوصاً در سحر و جادو. (ناظم الاطباء). بافسون تسخیر و رام کردن چنانکه درپری افسای و مارافسای. (یادداشت مؤلف) :
چون بیفسایدم چو مار غمی
بر دل من چو مار بگمارد.
مسعودسعد.
و رجوع به افسائیدن و افسای و افسا شود، غم و اندوه. ملال. بیحالی. حالتی واسطه میان غم و اندوه: یک حالت نشاط و شادی است و دیگر حالت غم و اندوه، اما وقتی که غم و شادی و انتعاش طبیعت نبود و غم و مکروهی هم عارض نگردیده باشد این حالت بین بین را افسردگی گویند. (از خیرالمدققین از آنندراج).
- افسردگی کشیدن، غصه خوردن. اندوه بردن. بیحال شدن:
همچو نرگس تازه دارد رنگ مخموری مرا
میکشم افسردگی هرگه خمار آخر شود.
ملامفید (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از افزاییده
تصویر افزاییده
افزوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افساینده
تصویر افساینده
رام کننده، افسونگر جادوگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افساییدن
تصویر افساییدن
رام کردن، افسون کردن، غلبه کردن در سحر و جادو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
آنچه افزایش یابد، آنچه فزونی پذیر باشد، بالنده، نامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افشانیده
تصویر افشانیده
پاشیده پراکنده کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افساییدن
تصویر افساییدن
((اَ دَ))
رام کردن، مسخّر داشتن، جادو کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افساینده
تصویر افساینده
((اَ یَ دِ))
رام کننده، افسونگر، جادوگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
صعودی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
Dilatant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
dilatant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
膨張性
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
דִּילָטָנְט
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
विस्तारक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
mengembang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
การขยายตัว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
uitzetting
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
dilatant
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
dilatante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
dilatante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
dilatante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
膨胀
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
дилатант
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
dehnbar
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
дилатант
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از افزاینده
تصویر افزاینده
팽창성
دیکشنری فارسی به کره ای