فهرست مخزن الادویه،. یا اروزوا. (تحفۀ حکیم مؤمن). بسریانی اوزّ است، یعنی مرغابی و بط. (فهرست مخزن) (تحفه)، نعت تفضیلی از مراوغه. فریبنده تر. مکارتر. - امثال: اروغ من ثعاله و من ذنب الثعلب. (؟). قال طرفه: کل خلیل کنت خاللته لاترک الله له واضحه کلهم اروغ من ثعلب ما اشبه اللیله بالبارحه. (مجمع الامثال میدانی)
فهرست مخزن الادویه،. یا اروزوا. (تحفۀ حکیم مؤمن). بسریانی اِوَزّ است، یعنی مرغابی و بط. (فهرست مخزن) (تحفه)، نعت تفضیلی از مراوغه. فریبنده تر. مکارتر. - امثال: اروغ من ثعاله و من ذنب الثعلب. (؟). قال طرفه: کل خلیل کنت خاللته لاترک الله له واضحه کلهم اروغ من ثعلب ما اشبه اللیله بالبارحه. (مجمع الامثال میدانی)
افروختگی. روشنائی. (فرهنگ فارسی معین). اشتعال. (فرهنگ فارسی معین). فروزش. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). اسم مصدر افروختن و فروختن و مصدر دوم این ماده یعنی روشنائی. افروختگی. (یادداشت دهخدا) : بدو گفت خاقان که آئین ما چنین است و افروزش دین ما. فردوسی. سوی موبدان نامه ای همچنین پر افروزش و پوزش و آفرین. فردوسی. تن آسانی خویش جستن در این نه افروزش تاج و تخت و نگین. فردوسی. وز پی افروزش بزم جلالش دان و بس نورها کین هفت شمع بی دخان افشانده اند. خاقانی
افروختگی. روشنائی. (فرهنگ فارسی معین). اشتعال. (فرهنگ فارسی معین). فروزش. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). اسم مصدر افروختن و فروختن و مصدر دوم این ماده یعنی روشنائی. افروختگی. (یادداشت دهخدا) : بدو گفت خاقان که آئین ما چنین است و افروزش دین ما. فردوسی. سوی موبدان نامه ای همچنین پر افروزش و پوزش و آفرین. فردوسی. تن آسانی خویش جستن در این نه افروزش تاج و تخت و نگین. فردوسی. وز پی افروزش بزم جلالش دان و بس نورها کین هفت شمع بی دخان افشانده اند. خاقانی