جدول جو
جدول جو

معنی افره - جستجوی لغت در جدول جو

افره
(اَ رَ / اُ فُرْ رَ)
سختی. (منتهی الارب) (آنندراج). شدت. (اقرب الموارد). شدت و سختی. (ناظم الاطباء).
- افرهالحرّ، سختی گرما و اول آن. (آنندراج) (منتهی الارب). سختی گرما. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). شدّت گرما و آغاز آن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افرا
تصویر افرا
(دخترانه)
درختی که برگهای پنجه ای و میوه بالدار دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از افشره
تصویر افشره
آب میوه که آن را با فشار گرفته باشند، عصاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغره
تصویر اغره
ورمی که در گردن انسان پیدا شود، گواتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابره
تصویر ابره
رویۀ لباس، رویه
فرهنگ فارسی عمید
آنچه از چوب و پارچه و جز آن به شکل انسان در کشتزار بر پا کنند که جانوران از آن بترسند و به زراعت آسیب نرسانند، مترسک، هراسه، داهل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادره
تصویر ادره
نوعی بیماری که به دلیل ورم کردن کیسۀ بیضه بروز می کند، غری، دبه خایگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افراه
تصویر افراه
طعامی که برای زندانیان ترتیب دهند و میان آنان توزیع کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابره
تصویر ابره
هوبره، پرنده ای وحشی حلال گوشت و بزرگ تر از مرغ خانگی با گردن دراز و بال های زرد رنگ و خالدار، حباری، چرز، جرز، جرد، تودره، شاست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افقه
تصویر افقه
فقیه تر، داناتر، دانشمندتر، داناتر در علم فقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افشه
تصویر افشه
بلغور، گندمی که آن را در دستاس بریزند و بگردانند که خرد شود اما آرد نشود، گندم نیم کوفته، دانۀ نیم کوبیده، فروشه، فروشک، برغولبرای مثال گندم افشه ای که معهود است / که بود بیشتر رهاوردم (رضی الدین نیشابوری - لغتنامه - افشه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افرا
تصویر افرا
درختی شبیه درخت چنار، پرشاخ و برگ و سایه افکن با برگ های پنجه ای و دارای بریدگی بسیار که بلندیش تا ۲۰ متر می رسد و چوب آن در مبل سازی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسره
تصویر اسره
خاندان، دودمان، عائله، خانواده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آفره
تصویر آفره
مکافات، کیفر، پاداش، پاداش دادن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ ذِرْ رَ)
جمع واژۀ ذرور
لغت نامه دهخدا
(اُ رَ)
گرهی مانند دو چنگال که در سر دم ملخ است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اُ رَ)
پی که بر سوفار تیر پیچند.
لغت نامه دهخدا
تصویری از افرض
تصویر افرض
ماهرتر در علم فرایض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازره
تصویر ازره
بچشم، بدیده (از طریق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افرغه
تصویر افرغه
جمع فراغ، ماژها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افرط
تصویر افرط
جمع فرط، سرپشته ها، فرسنگسارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افشره
تصویر افشره
عصاره میوه، آب میوه
فرهنگ لغت هوشیار
نکوهیدن، بریدن، شکافتن درختی از تیره افراها جزو افراها جزو تیره های نزدیک بگل سرخیان که درختی است تنومند با برگهای پنجه یی که در باغها و جنگلها میروید اسپندان بوسیاه
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی که بشکل انسان از پارچه های کهنه و استخوان و غیره سازند و در کشت زارها نصب کنند تا مرغان و جانوران دیگر از آن برمند مترس مترسک داهل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغره
تصویر اغره
جمع غریر. فریفتگان مغروران، جوانان بی تجربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افشه
تصویر افشه
بلغور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابره
تصویر ابره
((اُ رِ))
هوبره، آهوبره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابره
تصویر ابره
((اَ رِ))
لباس، بخش بیرونی لباس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افقه
تصویر افقه
دانشمندتر، داناتر، فقیه تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افشره
تصویر افشره
((اَ شُ رِ))
آب میوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افرا
تصویر افرا
درختی با برگ هایی مانند پنجه انسان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افچه
تصویر افچه
((اَ چِ))
مترسک که برای ترساندن جانوران وحشی در کشتزارها نصب کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغره
تصویر اغره
جمع غریر، فریفتگان، مغروران، جوانان بی تجربه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افشه
تصویر افشه
((اَ ش ِ))
گندم نیم کوفته، بلغور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افشره
تصویر افشره
عصاره
فرهنگ واژه فارسی سره