حال، حالا، اکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، نون، فی الحال، حالیا، همینک، ایدون، بالفعل، فعلاً، الآن، ایمه، عجالتاً، ایدر، اینک، کنون، همیدون، حالا
حال، حالا، اَکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، نون، فِی الحال، حالیا، هَمینَک، ایدون، بِالفِعل، فِعلاً، اَلآن، اِیمِه، عِجالَتاً، ایدَر، اینَک، کُنون، هَمیدون، حالا
خشک شدن شهر و زمین. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، در اصطلاح ورزش در ورزشهای دو میدانی و دوچرخه سواری نوعی از مسابقه است که چند تن با فاصله های معین در یک مسیر ایستاده با کمک یکدیگر آن مسافت را طی کنند. (فرهنگ فارسی معین)
خشک شدن شهر و زمین. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، در اصطلاح ورزش در ورزشهای دو میدانی و دوچرخه سواری نوعی از مسابقه است که چند تن با فاصله های معین در یک مسیر ایستاده با کمک یکدیگر آن مسافت را طی کنند. (فرهنگ فارسی معین)
جمع واژۀ سحل، بمعنی جامه ای از ریسمان یکتا بافته، ضد مبرم که دوتاه بافته باشد و رسن یکتاب داده و جامۀ سپید یا جامۀ سپید از پنبه و سیم نقد. (منتهی الارب)
جَمعِ واژۀ سحل، بمعنی جامه ای از ریسمان یکتا بافته، ضد مبرم که دوتاه بافته باشد و رسن یکتاب داده و جامۀ سپید یا جامۀ سپید از پنبه و سیم نقد. (منتهی الارب)
ستمگایی کردن، بزرگ تباری، سپاسیدن، بخشندگی افزون کردن زیاد کردن، نیکویی کردن بخشش کردن فزون بخشیدن، سپاس نهادن، افزون آمدن، افزونی در حسب، بخشس، جمع افضالات
ستمگایی کردن، بزرگ تباری، سپاسیدن، بخشندگی افزون کردن زیاد کردن، نیکویی کردن بخشش کردن فزون بخشیدن، سپاس نهادن، افزون آمدن، افزونی در حسب، بخشس، جمع افضالات