جدول جو
جدول جو

معنی افتوان - جستجوی لغت در جدول جو

افتوان
رود...، نام رودخانه ایست میان راه اردبیل و سلطانیه. رجوع به نزهه القلوب ج 3 ص 182 شود، شتر که میان دو پاشنۀ وی دوری باشد و فجوی مؤنث آنست. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افتان
تصویر افتان
در حال افتادن
افتان و خیزان: آنکه گاه می افتد و گاه برمی خیزد، افتادن و برخاستن در راه رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افتتان
تصویر افتتان
در فتنه افتادن، در فتنه انداختن، فتنه انگیختن
فرهنگ فارسی عمید
در بدیع آن است که شاعر در ضمن شعر چند مضمون مختلف مانند تهنیت و تعزیت یا مدح و هجا بیاورد، سخن گوناگون آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استوان
تصویر استوان
استوار، برای مثال پذیرفتیم و در دین استوانیم / به جز پیغمبر پا کش ندانیم (زراتشت بهرام - مجمع الفرس - استوان)
فرهنگ فارسی عمید
(اَ عَ)
در فارسی جمع افعی بمعنی ماران بکار رفته شاید که در بیت زیر به این معنی باشد:
اگر دیدۀ او شکوفه است زود
شود کفته چون دیدۀ افعوان.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
نام شهری بهند
لغت نامه دهخدا
(اُ)
مقابل خیزان. (آنندراج). در حال افتادن. که افتد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
بشگفت آوردن چیزی کسی را.
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی است از دیه های اصفهان. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اِ ءَ)
سخن گوناگون آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نوعهای مختلف آوردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). حدیث یا سخن را گوناگون و بنوعهای مختلف آوردن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
از قراء بخارا است که در چهار فرسخی آن قرارداشته است. (از معجم البلدان) (از انساب سمعانی) ، باقی گذاشتن از چیزی چیزی را. (منتهی الارب). باقی گذاشتن کسی چیزی را. (ناظم الاطباء). فزون آمدن. (آنندراج) ، افزونی نمودن، فزون آمدن در حسب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، افزون آوردن از چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). افزون آوردن. (تاج المصادر بیهقی) ، افزون کردن. (آنندراج). فضل کردن. (تاج المصادر بیهقی). افزون گردانیدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هََ تَ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان لار دارای 129 تن سکنه. آب آن از قنات و چاه و محصول عمده اش غله، خرما و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(اُ عُ)
اژدهای نر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). افعی نر. (بحر الجواهر). صاحب مؤید الفضلاء گوید: در قنیه بمعنی اژدهای نر، و در تاج، مار نرینۀ باریک پهن سر آمده است. (مؤید الفضلاء). نوعی از مار خبیث. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مذکر افعی است. رجوع به البیان والتبیین ج 2 ص 71 شود
لغت نامه دهخدا
یکدیگر را یاری دادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هم پشت شدن
لغت نامه دهخدا
(اُ تُ)
استوار. (جهانگیری). محکم. (برهان) (مؤید الفضلاء). متین:
پذیرفتیم و بر دین استوانیم
بجزپیغامبر با کس نخوانیم.
زراتشت بهرام.
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
در فتنه افتادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بفتنه افتادن. (تاج المصادر بیهقی). در فتنه واقع شدن. (از اقرب الموارد). در فتنه افتادن. (از لطائف و کنز بنقل غیاث اللغات) :
ور گریزم من روم سوی زنان
همچو یوسف افتم اندر افتتان.
مولوی.
، شگفت و عجب و تعجب. (برهان). و شگفت. (ناظم الاطباء) ، هر چیز عجب و شگفت. (ناظم الاطباء). صحیح کلمه همان افد = افت است بمعنی عجیب. (از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به افد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اختیان
تصویر اختیان
دشمنیاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتفان
تصویر احتفان
از ریشه کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتقان
تصویر احتقان
اماله کردن، گرفتگی سینه
فرهنگ لغت هوشیار
فروستکی فراگیری، گرد آوری، فراز آمدن، دست یافتن گرد کردن گرد فرو گرفتن فرا گرفتن از هر سوی، اشتمال شامل بودن بر در برداشتن، فراز آمدن بر دست یافتن بر چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتواش
تصویر احتواش
شکار رمانی شکار رماندن، در میان گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختتان
تصویر اختتان
دول بریدن خروسه بری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختزان
تصویر اختزان
اندوختن، پول اندوختن، راز اندوزی راز پوشی، میان بررفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختگان
تصویر اختگان
اخته، اسب خایه کشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتوار
تصویر اجتوار
همسایگی کردن همسایه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتنان
تصویر اجتنان
پوشیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتتان
تصویر افتتان
فتنه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتنان
تصویر افتنان
گونه گون آوردن دلنشین گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
در حال افتادن، یا افتان و خیزان راه رفتن، آهسته و بحالت افتادن و برخاستن راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استوان
تصویر استوان
استوار محکم متین، معتمد امین، مضبوط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتضان
تصویر احتضان
دایگی پروریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استوان
تصویر استوان
((اُ تُ))
استوار، پایدار، قابل اعتماد، امین، مضبوط
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افتتان
تصویر افتتان
((اِ تِ))
در فتنه افتادن، مفتون شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افتان
تصویر افتان
((اُ))
در حال افتادن
افتان و خیزان راه رفتن: آهسته و به حالت افتادن و برخاستن راه رفتن
فرهنگ فارسی معین