جدول جو
جدول جو

معنی افتقاء - جستجوی لغت در جدول جو

افتقاء
(اِتْ)
بازدوختن توشه دان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دوباره دوختن درز مشک (قربه). (از اقرب الموارد) ، مردن به بسیاری هکچه. (منتهی الارب). گویند:مردن بر اثر بسیاری فواق است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افتقاد
تصویر افتقاد
گم کردن، از دست دادن، گمشده را جستن، مهربانی، دلجویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افتقار
تصویر افتقار
فقیر شدن، بینوا شدن، نیازمند شدن، تهیدستی، درویشی
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
برگزیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (فرهنگ فارسی معین). اختیار کردن. (ازاقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
آشکار کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و به این معنی یایی باشد. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِتْ)
بمعنی گم کردن یعنی ناموجود کردن. (غیاث اللغات). گم کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). فقد. (تاج المصادر بیهقی). فقدان. نایافتن. (یادداشت بخط مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(اِتْ)
نیازمند گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حاجت بکسی پیدا کردن. و به این معنی با ’الی’ متعدی شود. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
از شیر باز کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی). شیرخوار را از شیر بازگرفتن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
جمع واژۀ فریق، بمعنی گوسپندان گم شده و گروه مردم بیشتر از فرقه. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به فریق شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
فاهم رسیدن. (تاج المصادر بیهقی). فراهم رسیدن. (مصادر زوزنی). باهم رسیدن. با هم پیوستن. (منتهی الارب). بهم رسیدن. (ترجمان علامۀ جرجانی). همدیگر را دیدن. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (مصادر زوزنی). با افتادن و کردن و نمودن ترکیب شود.
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
ناگاه برآمدن بر کسی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ناگهانی هجوم بردن و درآمدن برکسی. (از اقرب الموارد). مفاجاه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خویشتن را واخریدن. (تاج المصادر بیهقی). خویشتن را بازخریدن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). سر خریدن و سربها دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). نجات دادن کسی را از اسارت با دادن مالی. (از اقرب الموارد). بازخریدن جان. سرخرید دادن. فدیه. فداء دادن. (یادداشت بخط مؤلف) ، بقهر گرفتن همه حق خود را از کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). همه حق خود را از کسی بزور گرفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
از جانب چاه به آب رسیدن چاه کن. (منتهی الارب) (از متن اللغه) (ناظم الاطباء) (آنندراج). چاه را حفر کردن تا به آب رسیدن یا تا آب برآوردن. (از اقرب الموارد). بدین معنی واوی از مادۀ ’عقو’ می باشد، دراز شدن گیاه زمین و بالیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج). دراز شدن گیاه زمین. (ناظم الاطباء). بلند شدن گیاه زمین. (از اقرب الموارد) : اعتلجت الارض، یعنی دراز شد گیاه آن و بالید. (منتهی الارب) ، طپانچه زدن موج و بحرکت آمدن امواج. (ناظم الاطباء). بتلاطم آمدن موج. و بهمین معنی است: اعتلج الهم فی صدره. (از اقرب الموارد). اعتلجت الامواج، طپانچه زد و بحرکت آمد. (منتهی الارب). سخت جنبان شدن موج دریا. (تاج المصادر بیهقی) ، با همدیگر جنگ و پیکار کردن وحوش. و بهمین معنی است: اعتلجت الا طعمه فی جوفه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ اَ)
آب برکشیدن. (زوزنی). آب کشیدن. آب در مشک کشیدن. (تاج المصادر بیهقی). برکشیدن آب از چاه.
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ فُ)
بالا رفتن. (غیاث). بر بالا رفتن. ببالا برشدن. بررفتن. بلند برآمدن. رقی. (زوزنی). برشدن. سمو. رفعت. صعود:
از زمینم برکشید او تا سما
همره او گشته بودم ز ارتقا.
مولوی.
چون شعیب آگاه شد زین ارتقا
چشم را درباخت از بهر لقا.
مولوی.
شاد از غم شو که غم دام بقاست
اندرین ره سوی پستی ارتقاست.
مولوی.
که کمینۀ این کمین باشد بقا
تا ابد اندر عروج و ارتقا.
مولوی.
پاسبان تست نورو ارتقاش
ای تو خورشید مستر از خفاش.
مولوی.
، افتادن. (منتهی الارب). بیفتادن، انبوهی کردن. (منتهی الارب). فراهم آمدن، بازگشتن بچیزی که از آن خلاص یافته باشد. بجای خود گردیدن، گرداگرد مرکز گشتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سِ سِ لَ / لِ پَیْ / پِیْ وَ)
پرهیزیدن. تقوی. ورع. پرهیز. پرهیزکاری. ترسیدن. حذر گرفتن. (تاج المصادر). حذر کردن. (زوزنی). توقی. خویشتن رانگاه داشتن.
لغت نامه دهخدا
بیرون کشیدن مغز، بر گزیدن پاک کردن، بیرون آوردن مغز از استخوان، برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استقاء
تصویر استقاء
آب از چاه بر کشیدن آب کشیدن، آب خواستن طلب آب، نوشاندن آب و شراب
فرهنگ لغت هوشیار
فتوی دادن، در مسئله ای، وچردادن، (وچر فتوا) جوان شدن، فتوی دادن، حکم صادر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتقاء
تصویر اعتقاء
به آب رسیدن از شاخه به شاخه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افرقاء
تصویر افرقاء
جمع فریق، توده های مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتقار
تصویر افتقار
بی چیزی و تهی دستی
فرهنگ لغت هوشیار
جست و جو در نبودن، بازجستن، مهربانی گم کردن چیزی را از دست دادن، جستن گم شده را، مهربانی دلجویی تفقد
فرهنگ لغت هوشیار
دیدار کردن، به هم رسیدن، به هم پیوستن دیدار کردن بهم رسیدن یکدیگر را دیدن همدیدار شدن، پیوستن، یا التقاء ساکنان (ساکنین)، بر خورد دو حرف ساکن (دو صامت) بهم که در عربی روا نیست مثلا در فیلم (لام و میم) و در فارس (راء و سین) که عرب ناگزیر فیلم (بکسر لام) و فارس (بکسرراء) تلفظ کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتقاء
تصویر اتقاء
((اِ تِّ))
پرهیز کردن، پرهیزکاری، تقوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از التقاء
تصویر التقاء
((اِ تِ))
دیدار کردن، یکدیگر را دیدن، پیوستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتقاء
تصویر ارتقاء
((اِ تِ))
برآمدن، بلند شدن، صعود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استقاء
تصویر استقاء
((اِ تِ))
آب از چاه برکشیدن، آب کشیدن، آب خواستن، طلب آب، نوشاندن آب و شراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افتقار
تصویر افتقار
((اِ تِ))
ندار شدن، نیازمند گشتن، فقر، تهیدستی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افتقاد
تصویر افتقاد
((اِ تِ))
گم کردن چیزی را، جستن گم شده را
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افتراء
تصویر افتراء
((اِ تِ))
تهمت زدن، بهتان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتقاء
تصویر انتقاء
((اِ تِ))
پاک کردن، بیرون آوردن مغز از استخوان، برگزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتقاء
تصویر ارتقاء
بالا بردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تکامل
دیکشنری اردو به فارسی
تهمت، افترا
دیکشنری عربی به فارسی